۱۳۹۲ مهر ۸, دوشنبه

نوشته های ژیلا بنی یعقوب




در یکی دو روز گذشته یازده زندانی سیاسی با استفاده از حق قانونی آزادی مشروط آزاد شده اند.آزادی شان شادی آور بود و بسیاری از ما را خوشحال کرد.بسیاری از آنها در روزها یا ماههای پایان محکومیت خود بودند.
کمی که از خوشحالی اولیه گذشت، انگار غمی بزرگ قلبم را چنگ زد، یادم افتاد برخی از زندانی های سیاسی در زندان های ایران ، بیشتر از یک دهه و حتی دو دهه در زندان اند، ای کاش آزادی گاهی برای آنها هم سرودی می خواند.
یادم آمد بهمن(احمدی امویی) سال گذشته بعد از آزادی تعدادی از زندانیان سیاسی به مناسبت عید فطر در نامه ای برایم نوشت :
«مرخصی و بخشش و تقلیل حکم را به آن‌ها داده‌اند که حکم برخی‌شان دو روز، دوازده روز، دو ماه دیگر تمام می‌شد.برخی‌های دیگر هم حبس‌های یک سال و دو سال و سه سالشان نصف شده بود با در نیمه راه گذراندن حبسشان عفو شده بودند..آیا واقعاً هیچ کدام از زندانی‌های قدیمی اینجا بعد از این همه سال زندان، نمی‌توانستند مرخصی، کاهش حکم، و یا حتی عفو را انتظار داشته باشند ؟اما نه، انگار خدا هم آن‌ها را فراموش کرده است.اینجا در بند سیاسی زندان رجایی شهر کسانی هستند که سال‌ها هیچ ملاقاتی نداشته‌اند، آدم‌هایی محکوم به اعدام که بعد از پنج-شش سال حکمشان شکسته و به حبس ابد تبدیل شد، حالا در سالهای پانزده، دوازده، چهارده و بیست زندانشان به این امیدند که روزی حبس ابدشان آن قدرها هم ابد نباشد. زندانی‌هایی که جوانی و پیری زودرسشان پشت همین میله های زندان و در فراموشی گذرانده اند.»
و من یاد محمد نظری می افتم :محمد نظری، بیست و یکسال پیش چند ماهی به کردستان عراق رفته بود و با حزب دمکرات کردستان همکاری داشته، او هیچ گونه عملیات مسلحانه ای انجام نداده است.برادرش در جنگ ایران و عراق شهید شده است و متعلق به یک خانواده کرد و شیعه است.به گفته خودش بازجوها به او گفته بودند تو یک شیعه هستی و برادر یک شهید، بنابراین خیانت تو به ما مجازات سنگین تری خواهد داشت .
محمد نظری یک زندانی سیاسی است که بیش از بیست سال پایش را اززندان بیرون نگذاشته است.وی ابتدا به اعدام محکوم شده بود و سالها بعد حکمش به ابد تقلیل پیدا کرد.به نظر می رسد مجازاتش با جرم او هیچ گونه تناسبی ندارد.
عمر فقیه پور، یک زندانی دیگر سیاسی از کردستان ایران است.او محکوم به حبس ابد است و بیش از سیزده سال در زندان است.اتهام او هم ارتباط با حزب دمکرات کردستان بوده است.بهمن با تاسف زیاد همیشه در باره اش حرف می زند.سالهاست ملاقاتی ندارد .بهمن می گوید:تصویر ثابت او در بند این است:همیشه ساکت روبروی تلویزیون نشسته و در حالی فیلم و سریال نگاه می کند با قلابهایی که تند و تند حرکتشان می دهد، کیف و کمربند می بافد تا هزینه زندگی در زندان را تامین کند.
احمد تمویی نیز پانزده سال است که در زندان است، فعلا در زندان رجایی شهر، اوهم به خاطر حزب دمکرات زندانی و از زندانیان سیاسی کرد است .ابراهیم حسین پور هم هفده سال است که در زندان است.
عثمان مصطفی پور از زندانیان سیاسی کرد الان 23 سال است که در زندان است، فعلا در زندان ارومیه محبوس است، وقتی دستگیر شده فقط 22 سال داشته و به خاطرارتباط با حزب دمکرات ایران بازداشت و زندانی شده و هیچ گونه عملیات مسلحانه هم نداشته است.حتی تصورش هم برایم سخت است :23 سال در زندان است و کسی هم حرفی از او نمی زند.
سعید سنگر یک زندانی دیگر کرد است که سیزده ساله بدون یک روز مرخصی در زندان سنندج است.
خالد فریدونی هم مثل عمر فقیه پور از اعضای حزب دمکرات کردستان بوده و سیزده سال است در زندان است.الان در زندان رجایی شهر و محکوم به حبس ابد است.
حسین حمزه شجاع از دیگر زندانیان سیاسی کرد است که محکوم به حبس ابد است و از دوازده سال پیشدر زندان است.
یهمن می گوید :از خودم می‌پرسم اگر این حزب دمکرات هنوز هم وجود داشته باشد آیا می‌داند آدم‌هایی هستند که به اسم عضویت در آن حزب سال‌هاست که در زندان اند. گاهی با خودم می‌گویم شاید حتی سیستم قضایی ایران هم در فهرست زندانی‌های خود نامی از آن‌ها نداشته باشد.
و این زنان کرد نیز سالهاست که با حکم های سنگین در زندان:زینب جلالیان، قدریه قادری، امل شیخو، صفیه صادقی.
امکو قادری و رمضان سعیدی، ناصح یوسفی، محمد امین عبداللهی(زندان طبس)، قادر محمد زاده نیز هرکدام هشت سال است که در زندان اند.
احسان تپز(زندان زنجان)، محمود بداغ(زندان قزوین)، ارجان قریل (زندان قزوین)، عمر چاپراز نیز هفت سال است که در زندان اند.
بهمن می گوید :"این جور آدم‌ها بیش از هرکس دیگری نیاز به دیده شدن و توجه دارند، چیزی که هم قبل از زندان و هم در زندان از آن‌ها دریغ شده است. چندتایی شان را تو می‌شناسی، چون قبلاً از آن‌ها برایت گفته‌ام.شخصیت‌های قابل احترامی دارند، هر جور شده خودشان هزینه های زندگی‌شان را تامین می‌کنند، از طریق بافتن شال و روسری، عروسک و دیگر صنایع دستی و فروختن آن به دیگر زندانیان.
زانیار و لقمان مرادی که پسر عمو هستند چهار سال است که زیر حکم اعدام اند و به دستور قاضی صلواتی از ملاقات با خانواده های شان محروم اند.آن‌ها هم مدت‌هاست که با خانواده های خود ملاقات ندارند.بهمن بارها در به من گفته :بعضی وقت‌ها روزهای ملاقات خجالت می‌کشم مستقیم توی چشمهای شان نگاه کنم."
حبیب و علی افشاری نیز دو برادرند که در زندان ارومیه زیرحکم اعدام اند، بهروز ایلخانی، سیروان نژادی، ابراهیم عیسی پور، منصور آروند و رضا اسماعیلی نیز همینطور.
حاج کریم معروف عزیز که نزدیک به هشتاد سال سن دارد، بیش از شانزده سال است که در زندان به سر می برد.وی نیز در زندان رجایی شهر است.
کرمی خیرآبادی، نیز یکی از همین افرادی بود که شانزده سال زیر حکم اعدام قرار داشت، و به گفته هم بندانش یکشنبه‌ها و سه شنبه‌هایی که احتمال اجرای حکم اعدام می‌رفت، با هفته‌ها و ماه‌ها و سال‌های زیادی که پشت سر گذاشته بود، دیگر اصلاً حسی برایش نمانده بود که وقتی بهمن از او پرسید:چه احساسی دارد که ممکن است یکی از این یکشنبه‌ها یا سه شنبه‌ها نامش را بخوانند، فقط یک لبخندی تلخ تحویلش داده و با لهجه غلیظ خوزستانی‌اش گفته بود:«خدا بزرگ است»
کرمی خیرآبادی چند ماه بعداز شانزده سال که پایش را از زندان بیرون نگذاشته بود، بالاخره اجازه یافت چندروزی به بیمارستان اعزام بشود و در همانجا جان سپرد...به همین سادگی شانزده سال زندان و بعد مرگی غریبانه در بیمارستان زندان.
ای کاش مسوولان قوه قضاییه پرونده های چنین زندانیانی را گاهی روی میز خود قرار بدهند و نگاهی به آن بیندازند.زندانی هایی که به نظر می رسد کاملا فراموش شده اند.
اطمینان دارم که تعداد زندانی های سیاسی فراموش شده در زندانهای سراسر ایران بیشتر از اینهاست.من اسامی بسیاری از آنها را نمی دانم .شاید تاکنون اطلاعاتی در باره شان منتشر نشده و یا حداقل به گوش من نخورده است.امیدوارم دیگرانی که می توانند این اسامی را تکمیل کنند.
نوشته شده در 30 شهریور 1392 



از دیشب(پس از حمله به ساکنان اشرف) تا به حال یک سوال یک لحطه هم ذهنم را رها نمی کند:اگر یکبار دیگه حادثه اعدام های سال شصت و هفت تکرار شود چند نفر، واقعا چندنفر از ما ممکن است سکوت نکنیم؟ چند نفر از ما با خودمان نمی گوییم که نکند اگر محکوم کنیم برایمان بد شود؟ نکند بعضی ها فکر کنند ما با عقاید و افکار آنها که اعدام شدند، موافقیم؟نکند؟نکند؟...
در این چند سال اخیر بارها و بارها هرکس کاندیدا شده یا نشده یقه اش را گرفته ایم که چرا در باره اعدام های سال شصت و هفت سکوت کردید ؟و جوری ژست گرفته ایم که انگار هرکدام از ما می توانستیم یک آیت الله منتظری باشیم.حالا این روزها آزمون خوبی است، ما هم سکوت می کنیم، ما هم سکوت می کردیم، دلیل مان هم خیلی شیک است:ما با آنها و عقایدشان مخالفیم، ما با رهبرشان مخالفیم، آنها زمانی اسلحه به دست داشتند و برخی هاشان ترور کرده اند...و...
به همین سادگی یادمان می رود که در دفاع از حق زندگی انسان ها این عقایدشان نیست که باید اندازه گیری شود و اگر توانستی از حق آزادی و حق زندگی مخالفانت دفاع کنی، یعنی مدافع آزادی هستی، اگر نه چه هنری است دفاع از همفکران و هم کیشان مان....دیکتاتورها هم اتفاقا از همفکران خود حمایت می کنند و مخالفان خود را به بند می کشند و می کشند نه موافقان خود را .
شرایط خیلی با اعدام های شصت و هفت فرقی نمی کند.اینها که دست بسته اعدام شدند، محاکمه شده اند؟آن هم محاکمه ای عادلانه؟اینها که کشته شده اند اسلحه داشتند؟ و در یک نبرد برابر کشته شده اند؟این افراد اگر با عقاید و عملکردشان مخالف هستیم بالاخره پناهنده ی تحت نظر سازمان ملل بوده اند یا نه؟
من چراغی به دست می گیرم و همچنان دنبال آیت الله منتظری عزیز می گردم و خوب می دانم که یافت می نشود...من یادم می ماند هروقت هرکس گفت چرا آن آقا یا خانم در برابر اعدام های دهه شصت سکوت کرد؟ از او بپرسم مطمئنی اگر خودت بودی، سکوت نمی کردی؟مطمئنی تو هم در دهه شصت نمی گفتی که من با رهبر و عقاید آنها مخالفم، پس حق شان بود اعدام شوند؟ مطمئنی نمی گفتی برخی از همراهان آنها دست به ترور زده اند و حالا حقشان است بدون محاکمه عادلانه کشته شوند؟و شاید تو هم یادت می رفت که دقیقه ای تامل کنی که راستی وقتی با اعدام یک قاتل مخالفت می کنی معنایش این نیست که با قتل موافقی....
و من همچنان به دنبال آیت الله منتظری می گردم و هر روز بیشتر می فهمم دلیل این همه حرمت ایشان چیست.دلیل این همه احترام از سوی افراد و گروهها و اشخاص با افکار مختلف از چپ تا راست به ایشان از کجا ناشی می شود.
حاشیه :این روزها هرکس از این فاجعه ابراز تاسف می کند فوری باید بگوید این اظهار تاسف به معنای دفاع از عقاید و عملکرد آنها نیست.با اینکه موضوع خیلی بدیهی است اما ظاهرا چاره ای نیست که من هم این را یاد آوری کنم که بله!این به معنای دفاع از عملکرد آنها در گذشته و حال نیست.
مهدی عربشاهی عزیز یادداشت کوتاهی در این باره در فیس بوکش نوشته که در ادامه نقلش می کنم:
"حکایت نسلی که سوخت...
داستان زندگی آنها را که می بینی شباهت عجیبی به یکدیگر دارد. بسیاری از آنها در سالهای 40 تا 45 متولد شده اند. نوجوان بوده اند که انقلاب شده و شور عدالت و آزادی آنها را با خود برده است. روزهای پرتب و تابی گذشته تا به سال سیاه 60 رسیده اند. سالی که بسیاری از آنها در تظاهراتی بازداشت شده اند و چند صباحی را در زندان گذرانده اند. فقط بیست و چندسال داشته اند که از زندان آزاد شده و با خیال مبارزه راهی اشرف شده اند. جایی که زمان برای آنها یخ زده است تا روزی که در 50 سالگی دست بسته و بدون اسلحه با شلیک گلوله ای بر سر به خط پایان برسند. از نوجوان 15 ساله ای که عاشق صدای سخنرانی فلان رهبر سازمان شد تا مرد 50 ساله ای که در خون غلتید فاصله یک عمر بود. عمری که رفت و نسلی که سوخت...
آنها اشتباه زیاد کرده اند. خودشان کمتر و رهبرانشان بیشتر. اما سالهاست که به جبر زمانه اسلحه ای در دست ندارند. کشتار کسانی که در پناه سازمان ملل بودند جنایتی است که باید بی تردید آن را مجکوم نمود. اما تلخ تر از آن بیانیه ی (...) است که سپاه صادر کرده: ابراز شادمانی از کشته شدن 70 انسان دست بسته و بدون اسلحه! در بیست و پنجمین سالگرد اعدام های 67 و خاورانی که هنوز از آن خون می چکد...
پی نوشت: طنز ماجرا آن جاست که هرکس تا از این فاجعه ابراز تاسف می کند باید بلافاصله یادآوری کند که میان دفاع از حقوق انسان ها و همراهی با باور و راه و منش آنها فاصله زیاد است. می توانی با اعتقادات و باورهای گروهی بیشترین فاصله را داشته باشی اما از حقوق آنها دفاع کنی."
نوشته شده در 11 شهریور 1392

آن هشتاد زندانی سیاسی آزاد شدند یا نشدند

آن هشتاد زندانی سیاسی آزاد شدند یا نشدند

دو شنبه 30 سپتامبر 2013
 
محسنی اژه ای، دادستان کل کشور در مصاحبه ای گفته است که ۸۰ نفر از زندانیان سیاسی( البته به گفته ی او امنیتی و فتنه ۸۸) مورد عفو قرار گرفته‌اند.با فاصله ای کوتاه، بسیاری از رسانه های پوزیسیون و اپوزیسیون به پوشش گسترده این خبر دست زدند.برخی از رسانه های حرفه ای تر از جمله تلویزیون‌های ماهواره ای خبری خارج از کشور حتی بر اساس این خبر تحلیل‌های متعددی را مبنی بر گشایش فضا و آزادی گسترده زندانیان سیاسی پس از روی کار آمدن رییس جمهوری جدید، حسن روحانی مطرح کردند.خیلی‌های در شبکه های اجتماعی ابراز شادمانی گسترده ای کردند و نوشتند آب زنید راه را، که امشب تعداد زیادی از زندانیان آزاد می شوند.کسانی نوشتند همه زندانیان سیاسی رجایی شهر آزاد خواهند شد.کسانی نوشتند همه زندانیان اوین و ...
خلاصه اینکه: صفحه های فیس بوک و برخی از وب سایت ها آکنده از انواع گمانه زنی ها و شایعه ها شد.
یک- چند روز پیش از آن نیز آزادی دوازده نفر از زندانیان سیاسی موجب ایجاد چنین جوی شد و حجم شادی برای آزادی دوازده زندانی سیاسی در فضای شبکه های اجتماعی بقدری زیاد بود که بسیاری از رسانه های بین‌المللی و سازمان‌های بین‌المللی آن را نشانه باز شدن فضا در ایران گرفتند و کم نبودند کسانی که نوشتند و گفتند که بسیاری از زندانیان سیاسی آزاد شدند و این از دستاوردهای دولت روحانی است.و کمتر رسانه ای به این موضوع اشاره کرد که ما در ایران ۱۰۰۰ زندانی سیاسی داریم و ۱۲ نفر بخش کوچکی از زندانیان سیاسی را دربرمی گیرد.از این دوازده نفر تعدادی در ماه‌های پایانی و حتی روزهای پایانی دوران محکومیت خود به سر می بردند.
دو- سال گذشته که هنوز محمود احمدی نژاد رییس جمهور بود به مناسبت عید فطر ۸۸ نفر از زندانیان سیاسی مورد عفو رهبری قرار گرفتند.از مجموع این افراد، ۶۰ تا ۷۰ نفرشان به طور کلی آزاد شدند و برخی مورد کاهش حکم قرار گرفتند.اسامی افراد عفو شده، با فاصله اندکی در وب سایت‌های مختلف از جمله سایت کلمه و جرس منتشر شد و همچنان نیز قابل دسترس است.آن موقع به درستی بسیاری از رسانه ها نوشتند که هنوز بسیاری از زندانیان سیاسی در زندان اند...و کسی آزادی هشتاد و چند زندانی سیاسی را(که اسامی شان هم مشخص بود)نشانه گشایش فضا نگرفت.
سه - مقایسه رویداد مربوط به آزادی زندانیان سیاسی در عید فطر سال ۹۱ با عید فطر سال ۹۲، نشان از کاهش شدید آزادی‌های امسال نسبت به عید فطر سال گذشته می‌دهد .علاوه براین امسال هیچ زندانی سیاسی در روز عید یا قبل از آن آزاد نشد، در حالی که در سال پیش و سال‌های پیش از آن، یکی -دو روز مانده به عید تعدادی از زندانیان سیاسی از زندان آزاد می شدند.امسال عفوهای مربوط به عید فطر با تاخیری نزدیک به دو ماه اعلام شد که ظاهراً عبارت از همان ۱۲ نفری است که در هفته پایانی شهریور امسال آزاد شدند.
چهار- به نظرم کمتر کسی مصاحبه محسنی اژه ای را دقیق مطالعه کرد.در این مورد از مردم عادی و حتی فعالان غیر روزنامه نگار انتظاری نمی‌رود.اما از روزنامه نگاران و رسانه‌ها این انتظار می رود که وقتی تیتر می زنند به گفته محسنی اژه ای ۸۰ زندانی سیاسی آزاد می شوند، دست کم مصاحبه را دقیق خوانده باشند.گرچه مصاحبه ابهام زیادی دارد اما تقریبا او هیچ کجا نگفته که هشتاد نفر آزاد می شوند. خلاصه گفته هایش چنین است :در روزهای اخیر ۸۰ نفر عفو شده اند، برخی حبس شان بخشیده شده، برخی اصلا مجازات حبس نداشته اند و جریمه نقدی شان بخشیده شده و برخی هم کاهش حکم گرفته‌اند.
بنابراین محسنی اژه ای هم نگفته بود که هشتاد نفر آزاد شده یا می شوند که گروهی از رسانه‌ها با آب و تاب فراوان خبر از آزادی هشتاد نفر دادند.اگر خبرنگاران با دقت این مصاحبه را خوانده بودند، به طور طبیعی باید به دنبال پاسخ این سوال می رفتند که چند نفر از این هشتاد نفر حبسشان بخشیده شده و به طور کامل آزاد شده‌اند؟از خبرنگاران حاضر در جلسه مطبوعاتی نیز انتظار می‌رفت که برای شفاف شدن موضوع از محسنی اژه ای سوال های دقیق‌تری بپرسند، از جمله اینکه چند نفر از این هشتاد نفر کاملاً آزاد شده یا می‌شوند؟ وقتی می‌گویید در روزهای اخیر مشمول عفو شده‌اند آیا این عفو در روزهای قبل اجرا شده یا قرار است در روزهای آینده اجرا شود؟و مهم تر از همه، پرسش در باره اسامی آزادشدگان بود.
نمی‌دانم آیا هیچ کدام از روزنامه نگارانی که با ذوق و شوق خبر آزادی ۸۰ نفر را دادند، در روزهای بعد از انتشار خبر شان، در جستجوی اسامی آزاد شده ها برآمده اند یا نه؟آیا شایسته نبود که از مراجع موثق قضایی در این خصوص سؤال و برای اطلاع مخاطبان منتشر می کردند.
پنج- برداشت من از مصاحبه محسنی اژه ای این است که به احتمال زیاد منظورش از لیست عفو هشتادنفره همان دوازده نفری بودند که هفته قبلش آزاد شده بودند و هیچ بعید نیست که بقیه همچنان که خود نیز گفته مشمول بخشش جریمه نقدی و یا کاهش حکم شده باشند.اما حتی تا این لحظه اسامی آن ۶۸ نفر دیگر نامشخص است.یعنی ما نمی دانیم که چه کسانی مورد بخشش جریمه نقدی و یا تقلیل حکم قرار گرفته اند و تا زمانی که این فهرست مشخص نشود، عفو هشتاد نفر می تواند مورد تردید قرار بگیرد.
شش -کسانی از مصاحبه دادستان کل کشور این نتیجه را گرفته‌اند که هشتاد نفر وعده داده شد در عید غدیر آزاد خواهند شد.محسنی اژه ای در هیچ کجای مصاحبه چنین چیزی را نگفته است.بلکه تنها در پاسخ به این سؤال که آیا برنامه‌ای مجدد برای آزادی زندانیان امنیتی دارید یا خیر، گفته است: بدون شک هم به صورت معیاری و هم به صورت غیر معیاری برنامه داریم و به مناسبت‌های مختلف در طول سال همچون عید قربان، عید غدیر و 22 بهمن، آزادی زندانیان را خواهیم داشت.
توجه کنیم که او در پاسخ به سؤالی در باره آزادی مجدد زندانیان این پاسخ را داده است.بنابراین عفو هشتاد نفر یک موضوع جداگانه بوده که باید تاکنون تحقق یافته باشد و ارتباطی به عید غدیر ندارد. او اکنون از برنامه های مجدد سخن گفته است .
در سالهای اخیر، معمولا به مناسبت های مختلف و اعیاد مذهبی تعدادی از زندانیان عادی و سیاسی مورد عفو قرار گرفته اند و اتفاق تازه ای نیست.
هفت- ای کاش روزنامه نگاران و رسانه‌ها با دقت بیشتری مسوولیت حرفه ای و اخلاقی خود را انجام بدهند. آیا کسانی که به راحتی نوشتند هشتاد زندانی سیاسی آزاد می‌شوند، می دانند چند خانواده را آن شب امیدوار و بعد ناامید و مأیوس کردند؟می‌دانند چند نفر از همسران زندانیان سیاسی و یا فرزندانشان آن شب تا صبح خیره بر در خانه های خود ماندند تا شاید عزیزانشان از راه برسند؟آیا می دانند با بزرگنمایی چنین اخباری این تصور را برای افکار عمومی به وجود آورده‌اند که بسیاری از زندانیان سیاسی آزاد شده‌اند و این می‌تواند حساسیت آن‌ها را نسبت به موضوع زندانیان سیاسی کم کند؟آیا می‌دانند که برخی از زندانیان سیاسی از انتشار اخبار غیرواقعی در این خصوص رنجیده‌اند؟
و از همه مهم تر آیا می دانند که حق ندارند صحت و دقت خبر را قربانی سرعت و یا ذوق زدگی خود کنند؟
     ژیلا بنی یعقوب     
  http://www.zhila.eu/spip.php

۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه

یادمان جان باختگان راه آزادی بیست و پنجمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی تابستان ٦٧

یادمان جان باختگان راه آزادی
بیست و پنجمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی تابستان ٦٧ 


٤٤٨٦ ثانیه با یاد ٤٤٨٦ زندانی سیاسی قتل عام شده در تابستان ١٣٦٧

یادمان جان باختگان راه آزادی
بیست و پنجمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی تابستان ٦٧

زمان: شنبه  پنجم اکتبر ٢٠١٣ ساعت ١٩ بعد از ظهر
مکان : کتاب آیدا
Universitätsstr. 89
44789 Bochum
با حضور

مهدی اصلانی, از شاهدان " کشتار ٦٧ " و نویسنده
کتاب خاطرات زندان " کلاغ و گل سرخ "

فاطمه رضایی, فعال حقوق بشر و از حامیان مادران پارک لاله
دورتموند

و رقص حالات توسط عباس قیائی " دست بسته , دست باز"

در این  برنامه حامیان مادران پارک لاله - دورتموند با بر پایی میز خبر رسانی به
مناسبت " روزجهانی مبارزه علیه مجازات اعدام " دهم 
اکتبر , با جمع آوری امضاء 
برای لغو مجازات اعدام در ایران شرکت خواهند داشت.

یاد جان باختگان راه آزادی گرامی باد
حامیان مادران پارک لاله -دورتموند 

۱۳۹۲ شهریور ۲۹, جمعه

مادران پارک لاله - خواهان آزادی بدون قید و شرط همه زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم

خواهان آزادی بدون قید و شرط همه زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم


مردم شریف و آزاده ایران؛

خانواده های زندانیان سیاسی و زندانیان در بند بی عدالتی؛
آزادی هر چند مشروط تعدادی از زندانیان سیاسی و عقیدتی را به شما زندانیان در بند بی عدالتی، خانواده های شما که هم پای شما زندانی بودند و همه مردم شریف و آزاده ایران تبریک می گوییم و خواهان آزادی بدون قید و شرط همه زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم.
با خبر شدیم که نه نفر از زندانیان سیاسی بند زنان و تعدادی از زندانیان سیاسی مرد، از زندان اوین و گوهردشت به صورت مشروط یا با مرخصی منجر به آزادی، آزاد شدند که از این تعداد چند نفر حکم شان به پایان رسیده بود و تعدادی به زودی حکم شان به پایان می رسید. متاسفانه بهاره هدایت به زندان بازگشت.
شایان ذکر است که برخی از این افراد در مرخصی بسر می بردند و طبق قانون مجازات اسلامی، هركس براي بار اول به علت ارتكاب جرمي به مجازات حبس محكوم شده باشد، در جرایمي كه كيفر قانوني آنها بيش از سه سال حبس است و دو سوم مجازات را گذرانده باشد و در جرایمي كه كيفر قانوني آنها تا سه سال حبس است و نصف مجازات را گذرانده باشد، دادگاه صادر كننده دادنامه محكوميت قطعي مي تواند در صورت وجود شرايط لازم، حكم به آزادي مشروط صادر نمايد.
اسامی زندانیان زن آزاد شده عبارتند از: خانم ها فرح واضحان، کفایت ملک محمدی، محبوبه کرمی، نسرین ستوده، ژیلا کرم زاده مکوندی، مهسا امرآبادی، مریم جلیلی، میترا رحمتی و صغری غلام نژاد.
اسامی زندانیان مرد آزاد شده عبارتند از: فیض الله عرب سرخی، میرطاهر موسوی، محسن امین زاده، علی خدابخشی، حسین زرینی، محمدعلی ولایتی و نادر بابایی و ... که اسامی سه نفر آخر حکم شان به پایان رسیده بود. البته هنوز اطلاعات دقیقی در دست نیست و به نظر می رسد که آزادی برخی دیگر نیز در شرف انجام است.
ژیلا کرم زاده مکوندی، شاعر و از همراهان مادران پارک لاله، به دو سال حبس تعزیری محکوم شده بود که از دی ماه سال 90 در زندان بود و مدت دو ماه از حکم اش باقی مانده بود. او از دهم شهریور به خاطر بستری شدن خواهرش در بیمارستان بدون خبر قبلی به مرخصی فرستاده شد.
نسرین ستوده، فعال حقوق بشر و وکيل دادگستری به شش سال حبس تعزیری و 20 سال محرومیت از وکالت و 20 سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شده و از شهریور ۱۳۸۹ در حبس بود. او در اعتراض به محدودیت های ایجاد شده برای خانواده اش، یک اعتصاب غذای طولانی را پشت سر گذاشت و از نظر روحی و جسمی بسیار ضعیف شده است.
کفايت ملک‌محمدی به اتهام ارتباط با مجاهدین خلق ایران و با ۶۵ سال سن، مسن‌ترين زندانی بند زنان زندان اوين، مدت چهار سال در حبس بود و یک سال از حبس اش باقی مانده بود.
فرح واضحان به اتهام ارتباط با مجاهدین خلق ایران به پنج سال حبس تعزیری محکوم شده بود و به دلیل بیماری همسرش در مرخصی بسر می برد. این بازداشت در حالی بود که او و همسر و دخترش به شدت بیمار بودند و با تاسف فراوان همسرش هم زمان با خبر آزادی فرح، فوت کرد و پنج شنبه تشییع جنازه اش بود.
صغری غلام نژاد به اتهام ارتباط با مجاهدین خلق ایران، به دو سال حبس تعزیری محکوم شده بود که مدت یک سال از بازداشت خود را در زندان سپری کرد.   
مهسا امرآبادی روزنامه ‌نگار زندانی چندین بار بازداشت شد و در آخرین بار در 20 اردیبهشت 91 خود را برای اجرای حکم به دادسرای اوین معرفی کرد. او به یک سال حبس تعزیری و چهار سال حبس تعلیقی محکوم شده و در تیرماه به مرخصی فرستاده شده بود.
محبوبه کرمی، روزنامه نگار و از فعالان حقوق زنان که از ناراحتی روحی و جسمی شدیدی رنج می برد، به سه سال زندان محکوم شده بود. او از 25 اردیبهشت 91 برای اجرای حکم در زندان اوین بسر می برد.
مريم جليلی و ميترا رحمتی، از نوکيشان مسيحی نيز به دو سال و نيم زندان محکوم شده بودند که تنها يک ماه از حبس آنها باقی مانده بود، به نقل از فیس بوک آقای خندان این دو نفر را به زور از زندان آزاد کردند.
لازم به ذکر است آزاد شدن زندانیان به هر شکلی هرچند برای همه ما بسیار خوشحال کننده است، ولی واقعیت این است که حکومت تنها برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود تن به این اعمال موقتی می زند. بر فرض که همه زندانیان سیاسی بندهای عمومی زندان های شناخته شده در سراسر ایران آزاد شوند، هنوز تعداد بسیاری از زندانیان در سلول های انفرادی زندان های اوین و گوهردشت و زندان های بی نام و نشان تهران و شهرستان ها زندانی هستند و جای آنهایی که بیرون آمده اند را پر خواهند کرد. البته فرض بر این می گیریم که دیگر کسی بازداشت نشود یا برای اجرای حکم به زندان فراخوانده نشود.
نکته دیگر اینکه این زندانیان با چه شرایطی به بیرون آمده اند و در آینده چه وضعیتی خواهند داشت. هر کدام از این عزیزان بر اثر شرایط بد زندان و بخصوص بی توجهی به وضعیت سلامتی شان، دچار بیماری های روحی و جسمی شدیدی شده اند که بازگشت به زندگی عادی برای آنها و خانواده های شان به این زودی ها میسر نخواهد شد و سایه محدودیت ها و محرومیت ها هم چنان به دوش آنها و خانواده های شان سنگینی خواهد کرد.https://mail.google.com/mail/images/cleardot.gif
https://mail.google.com/mail/u/0/images/cleardot.gif
ما مادران پارک لاله ضمن تاکید بر سه خواست همیشگی خود، لغو مجازات اعدام، آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی و محاکمه آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته در جمهوری اسلامی؛ آزادی هرچند موقت و یا مشروط این زندانیان سیاسی را تبریک می گوییم و خواهان برداشتن تمامی ممنوعیت ها و محدودیت ها از پرونده این زندانیان و دیگر محکوم های سیاسی هستیم.

مادران پارک لاله 
29 شهریور 1392

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم

۱۳۹۲ شهریور ۲۷, چهارشنبه

مادران پارک لاله ایران- تقدیم به خون خفتگان خاوران

تقدیم به خون خفتگان خاوران


تقدیم به مادران و همسران وخواهران
با درود بر استاد بزرگوار آقای علی اشرف درویشیان، که دل نوشته اش برایم الهام بخش بود تا به  خود اجازه دهم و انشایی برای دشت خاوران بنویسم.
من خواب دیدم، خواب آن دشت بزرگ، خواب شقایق هایی که باد پرپرشان نتواند کرد. خواب لاله هایی که واژگون نمی شوند و خواب مردانی که تصویرشان در قاب پیر نمی شود. خواب نرگس هایی که با موی سپید و قامت خمیده نگران شقایق ها هستند.
خواب دیدم وارد دشتی شدم پر از لاله و شقایق، انگار بهار است. می دانم چند روزی به پاییز مانده است، ولی درخوابم، زمان را گم کرده ام بین بهار و پاییز. این گلستان می گوید بهار است، ولی من قبل ازخوابم می دانم زمین به زودی میزبان بادهای پاییزی است.
در این دشت، در این تکه زمین، همه چیز متفاوت است. دیوارهای فرو ریخته، ولی قفل بزرگی بر دربش. گلدان های شکسته، ولی گل ها ی شاداب. مردانی جوان با لبخندی برلب، نشسته در قاب عکس های بجا مانده.
به دور خود می چرخم. بانویی با موی سفید و لباس سپید وارد می شود. با لبخندی بر لب پای هر عکسی می ایستد و دستی به رویش می کشد، انگار همه را می شناسد. همه فرزندان اویند. چند بانوی سفیدپوش دیگر با موهای سفید شده از غم هجران وارد می شوند و هر کدام قاب عکسی را به سینه می فشارند.
عکس های مانده در قاب، به روی بانوان می خندند، شاد از این دیدار و به عکس ها نگاه می کنم. یکی از قاب ها توجه ام را جلب می کند که 5 نفر را در خود جا داده است، می شناسم شان، من آنها را دیده ام، این چهره ها برایم آشنایند، بانوها با آرامش قدم می زنند، چرا مثل من نیستند؟ شاید من زمان را گم کرده ام.
به بانوان سلام می کنم، لبخند می زنند و با عکس ها حرف می زنند. پس چرا با من حرفی نزدند، من دیدم حرف زدند، لب های شان تکان می خورد. بانویی عکس سه پسرش را در دست گرفته بود، می گفت علی من رو سال 60 کشتند و دو پسر دیگرم محمدصادق و جعفر را هم در سال 67 کشتند و سرگردان این طرف و آن طرف می رفت، یادم آمد مادر ریاحی بود.
دیگری اسم بیژن را به زبان می آورد، من این اسم را بارها شنیده ام. بانو عکسی از کیف بیرون می آورد، عکس های ایستاده در خاوران با دیدن آن عکس شادتر می شوند. او هم در سال هایی دور به دست دیکتاتور زمان خود در جایی دیگر به خون خفته. پس بانو مادر بیژن است که برای همراهی آمده، این بار به چشم آشنایی به او سلام می کنم. سرم را بر می گردانم، بانوی دیگر شعری لری را زمزمه می کند و عکس پسرش را در دست گرفته، او را نیز شناختم، مادر معینی بود.
https://mail.google.com/mail/u/0/images/cleardot.gif
و می گویم من در زمان گم شده ام، این دشت کجاست، ما در چه فصلی هستیم، و این جوانان لبخند بر لب، این گلدان های شکسته و این شقایق هایی که از باد نمی هراسند. بانو و بانوهای دیگر نگاهم می کنند.
یکی از بانوان می گوید: در دیار شما چند روزی به پاییز مانده است، ولی این دشت همیشه بهار است، حتی اگر گلدان هایش را بشکنند، گل هایش شاداب می ماند و باد قادر نیست شقایق هایش را پرپر کند و الاله هایش همیشه سر افرازند و واژگون نمی شوند.
این مردان و زنان همیشه جوان خواهند ماند و در تمام طول تاریخ آنها ستارگانی هستند که حتی در دل شب های سرد و سنگین زمستان هم در آسمان سوسو می زنند.
زیر لب می گویم خاوران، بله این دشت زیبا خاواران است، همان تکه زمینی که مردان جوانی را با هزاران آرزو در خود جا داده است، همان مردانی که به خاطر شرم آن پدری که نان در سفره اش نبود و سفره اش خالی بود، فریاد زدند و فریاد جوانان اش را با طنابی بر گلو یا گلوله ای بر سینه اش پاسخ دادند.
بله آنها هنوز جوانند و من این دشت را می شناسم، خاواران است و این روزها شهریور است و سالگردشان و بانوها برای گرامی داشت این روزها به دیدارشان آمدند و استاد نوشت آنها هنوز جوانند.
یکی از مادران پارک لاله 
شهریور 92

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

حمله به اردوگاه اشرف و کشتار وحشیانه ساکنان آن را محکوم می کنیم!

حمله به اردوگاه اشرف و کشتار وحشیانه ساکنان آن را محکوم می کنیم!

بر اثر حمله از پیش طراحی شده ای که در تاریخ یکشنبه 10 شهریور ماه به اردوگاه اشرف، پایگاه سازمان مجاهدین خلق در خاک عراق، انجام شد 52 نفر از اعضا سازمان به شکلی بیرحمانه کشته شدند. حمله کنندگان دست های تیرباران شدگان را بسته و حتی از کشتن افراد مجروح در بیمارستان نیز خودداری نکردند. آنان هم چنین 7 نفر به اسامی فاطمه سخایی، وجیهه کربلایی، محبوبه لشکری، فاطمه طهوری، لیلا نباهت، صدیقه ابراهیم پور و کمال نیکنامی را به گروگان گرفتند.
ما ضمن محکوم کردن این جنایت که نشان دهنده بی مسئولیتی و عدم تعهد دولت عراق برای حفظ امنیت و جان ساکنین اردوگاه اشرف است، خواستار آزادی هر چه سریع تر 7 گروگان اسیر در دست نیروهای مهاجم، استقرار نیروهای کلاه آبی سازمان ملل متحد در محل اسکان افراد باقیمانده در کمپ لیبرتی جهت حفاظت از جان آنان و دیگر ساکنان این کمپ و مجازات آمرین و عاملین این جنایت می باشیم.

مادران پارک لاله ایران
شنبه 23 شهریور 1392
http://www.mpliran.org/2013/09/blog-post_15.html

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

۱۳۹۲ شهریور ۲۱, پنجشنبه

پروانه میلانی- نامه پر درد من خطاب به کلیۀ مسئولین جمهوری اسلامی از صدر تا ذیل

نامه پر درد من خطاب به کلیۀ مسئولین جمهوری اسلامی از صدر تا ذیل

این نخستین نامۀ سرگشادۀ من خطاب به کلیۀ مسئولین جمهوری اسلامی است.
پروانه میلانی

چهار شنبه 20 شهریور 1392

هر چه می گویم به قدر فهم تو ست / مردم اندر حسرت فهم درست

چند روز پیش اعلام شد که بیست و هفت نفر در شهرهای مختلف کشور بلا زدۀ ما اعدام شدند. ای بسا تا زمانی که شما این نامه را ملاحظه می کنید، ارقام اعدامی ها بیش از این ها شود و ممکن است بگویید این ها قاچاقچی بودند. اول اینکه از کجا معلوم که این ها قاچاقچی بودند؟ دوم اینکه اگر هم بوده اند، قاچاقچی های خرده پا بوده اند. سوم اینکه امروزه روز، فعالین مدنی و حقوق بشری هم به نام قاچاقچی اعدام می شوند و ....
آقایان، به عنوان یک مادر درد کشیده و خواهر داغدار، از شما درخواست می کنم که مجازات اعدام را از قوانین ما لغو فرمایید، شما با کشتن یک انسان (حتی یک قاچاقچی) نه تنها مشکل را حل نمی کنید، بلکه خشونت را دو چندان می کنید. هم چنین، نه تنها به او آسیب می زنید بلکه تمامی خانواده و اطرافیان او را نیز مجروح و زخمی می کنید و این از انصاف و اصول انسانی به دور است. بس کنید و دیگر فرزندان مرا نکشید و چنانچه واهمه ای ندارید، به احمد شهید اجازه ورود به ایران بدهید.
عالی جنابان، ما می دانیم و شما هم خود می دانید که لانه ی قاچاقچی های دانه درشت در کجا است. آنان کسانی هستند که نیروی انتظامی جرأت ورود به حریم آن ها را ندارد. چون از مقامات بالاتر حمایت می شوند. شما در این اواخر شیوۀ کشتار زندانیان سیاسی و مدنی را نیز تغییر داده اید و نه تنها به نام قاچاقچی آن ها را اعدام می کنید، بلکه زندانیان در بند که بیمار و محتاج رسیدگی پزشکی در بیرون از زندان هستند (مانند حسین رونقی، که یک کلیه اش را از دست داده است و به عنوان اعتراض به عدم صدور مجوز استعلاجی به همراه مادرش دست به اعتصاب غذا زده بود و حالا نیز در اعتصاب دارویی است.) را در آستانه مرگ قرار داده اید.
آقایان!! مگر مسئولین شما در زندان ها، خدایی ناکرده کر هستند یا در گوش های شان پنبه تپانده اند تا نالۀ مظلومین را نمی شنوند؟ به نظر می رسد به تازگی برای کشتن زندانیان روش تازه ای ابداع کرده اند. از جمله مرگ ستار بهشتی، بر اثر شکنجه های وحشیانه ی پلیس فتا یا مرگ افشین اسانلو که ظاهراً ادعا می شود بر اثر سکته ی قلبی بوده است.
آقایان!! می اندیشید که دیگران خلاف کاری های شما را نمی بینند و نمی فهمند. چرا متوجه نیستید که ملت ایران بسیار هوشیار و فهیم هستند و هر لحظه اعمال شما را رصد می کنند و آن گونه که امام تان می گفت:" امروز دیگر امت نیستند، بلکه ملتی سرافرازند". در مورد مرگ افشین اسانلو من به شخصه با مادر ایشان تماس گرفتم. ایشان گفتند:" یک هفته پیش از آنکه خبر مرگ او را به خانواده اش اطلاع دهند، با افشین ملاقات حضوری داشتم". از ایشان پرسیدم در ملاقات حضوری شکایتی از ناراحتی قلبی می کرد؟ مادر گفتند:" نه خیر؛ او را در نهایت سلامت دیدم و حتی می گفت مرا به زودی آزاد می کنند". وه که چه خوب حافظ جان و امنیت مردم هستید! چه بر سر افشین آوردید که به ناگهان به زعم شما دچار حمله ی قلبی شد؟!
من این گونه مرگ ها را کشتار خاموش می نامم. یا رضا شهابی که بر اثر شکنجه در آستانۀ فلج شدن است. چرا به او مرخصی نمی دهید تا در بیرون از زندان درد خود را درمان کند؟ مگر فراموش کرده ایم مرگ زهرا کاظمی را. مگر فراموش کرده ایم مرگ سعیدی سیرجانی، این مرد دانشمند و نخبه را که با استعمال یک شیاف پتاسیوم و بی سر و صدا سکتاندید. امیدوارم به خود آیید و حسین رونقی و رونقی ها را هم به همین سرنوشت دچار نسازید.
خیال می کنبد مردم از آنچه بر سرشان می آورید، بی خبر هستند؟! مردم همه چیز را می بینند و می فهمند. در مورد مینی بوس حامل عده ای از نویسندگان و شعرا که به ارمنستان دعوت شده بودند، چه می گویید؟! می گویند راننده ی مینی بوس مأموریت سرنگونی مینی بوس به ته دره را داشت، اما نقشۀ پلیدش ناکام ماند و سرنشینان مینی بوس به موقع فهمیدند که داستان از چه قرار است و از مینی بوس پیاده شدند.
آقایان! شما با دروغ های خود سی و پنج سال مردم را فریب داده اید. البته مشکل عمده ی مردم ما این است که تاریخ را نخوانده اند. اگر مردم تاریخ خود را بخوانند، به این سادگی ها فریب نمی خورند.
راستی فراموش کردم خودم را به شما معرفی کنم. من یک زن هفتاد و یک ساله، با موهایی کاملاً سفیدم که این موها در رژیم شما سفید شده است، هم چنین عضو بسیار کوچکی از کانون نویسندگان و شاعر و مترجم هستم. اما اشعار من که همه در خدمت خانواده های عزیز از دست داده سروده شده است، به مذاق شما خوش نیامده و به زیور چاپ آراسته نشده اند.
گفتم من یک زنم و به صورت نمادین این من « زن - مادر» تمام شما مردان و زنان را زاییده ام و به عنوان یک زن از اینکه در کار خلقت شریک و همدست خداوندم به خود می بالم. افسوس که سرزمین محبوب من این چنین مورد ظلم واقع شده است. و باز هم صد افسوس که این سرزمین خاستگاه بهترین و بدترین فرزندان است.
آقایان، حاکمان جمهوری اسلامی! می خواهم توجه شما را به یکی از شنیع ترین شیوه های قتل انسان ها، آن هم انسان هایی که جزو بهترین فرزندان ایران زمین بودند جلب کنم، هرچند می دانم که همگی شما به خوبی از آنچه در گوشه گوشه زندان های کشورمان اتفاق افتاده و می افتد با خبرید ولی بیشتر برای آنهایی می گویم که خودشان را به کری یا کوری و بی خبری می زنند. از نامه آقای ایرج مصداقی(یکی از جان به در بردگان کشتار 67) به آقای نوری زاد نقل می کنم. او در بخشی از نامه خود می گوید:" در سال شصت حاکم شرع شاخۀ مارکسیست ها آقای موسوی تبریزی بوده است و احکام مرگ مارکسیست ها را ایشان به جوخۀ اعدام ابلاغ می کرده اند. شبی از شب ها که اعدامی ها بی وقفه و شبانه روز برای بخشی از اجرای احکام صدا می شدند، مأمورین کشتار به ایشان می گویند: قربان جوخه ی اعدام خسته است، بقیه را به فردا موکول کنید. ایشان عمامه را از سر برداشته و می گوید، خودم اجرا می کنم. در اینجا آقای مصداقی پرده از جنایات تکان دهنده ای برمی دارد که من به عنوان خواهری که همان سال شصت برادرم را از دست داده ام، مو بر اندامم راست شد. قضیه از این قرار بوده است که آقای موسوی تبریزی برای کشتن مارکسیست ها از روش وحشیانه ای استفاده می کرده است. بدین معنا که دستور می داده به بیضه قربانی شلیک کنند و رهایش سازند.".
آقایان! آقایان! شما حتماً می توانید تصور کنید که قربانی چنین روشی چند روز باید با مرگ دست و پنجه نرم کند تا مرگ او فرا رسد. گاهی با خود فریاد می زنم، وای خدای من چه روش وحشیانه ای!!! چگونه کسی که نام خود را انسان گذاشته و به عنوان حاکم شرع برگزیده شده است، می تواند این چنین پلید باشد و ادعای اصلاح طلبی نیز کند!! او پرونده سیاهی هم در آتش سوزی سینما رکس آبادان دارد. باز هم یادآوری می کنم او خود را اصلاح طلب جا زده است. هرچند که اصلاح طلب ها هم دیگر در چشم مردم رنگ باخته اند. از آن روز به بعد شب های من بیچاره با کابوس همراه است. افسردگی مرا رها نمی کند. شب ها بدون قرص خواب اصلاً نمی توان بخوابم. آن هم چه خوابی که توأم با کابوس است.
آقایان!! مردم ما خود گرسنه اند، چه دلیلی دارد که پول ملت را به اسد یا حزب الله لبنان و انواع تروریست ها می دهید؟ آیا هیچ گاه از مردم پرسیده اید که آن ها نیز مانند شما خواهان انرژی هسته ای هستند؟
مسئولیت اثرات سوء این همه تحریم ها آن هم به خاطر لجبازی با جامعه جهانی بر سر انرژی هسته ای بر عهده کیست؟ ما خود منبع انرژی هستیم. شما اگر ریگی به کفش ندارید چرا نیروگاه های گازی را برای تأمین برق کشور احداث نمی کنید؟! بیایید و دست از حمایت اسد جنایتکار بردارید و کمی هم به ملت ایران بیندیشید. هر چند می دانم که مردم تنها بهانه اند.

گر مسلمانی از این است که رهبر دارد / وای اگر از پس امروز بود فردایی.

پروانه میلانی
18 شهریور 1392

بهاریه
 بازآ که دگر باره بهار است.
بار دگر این غمکده بی تاب و قرار است.
از لاله و سنبل همه جا مشک فشان است.
باغ وطن اما ز غم دوری تو همچو خزان است.
دی رفته و بهمن شده و باد بهاری،
از حسرت یاران به خون خفته به هر سو،
آشفته و بی تاب و توان است.
هر چند که ماتم کده شد جان و دل ما.
شادیم که از خون جوانت،
در سایه پیکار گرانت،
آزادی ملت شده حاصل.

ای یاسمن من،
دشت و دمن من،
باغ و چمن من،
شد پیرهن عید من از خاک تو گلگون.
نوروز من از هجر تو پر خون.
با خون تو من عهد نمودم که نمیرم.
حاشا که بمیرم،
حاشا که بمیرم.
برخیز که از خون جوانت،
در سایه پیکار گرانت،
آزادی ملت شده حاصل.

ای بار و بر من.
زیر و زبر من.
گل های تر من
هر لاله که از خاک تو سر زد
با همت دولت،
خون دل ملت شد و،
نشکفته هدر رفت.
از مهلکۀ بوده و نابوده،
گذر کرد.
برخیز که این دولت پاینده به در شد.
دور ستم و جور به سر شد.
از بهمن و دی مژده که دیگر اثری نیست.
شب های وطن طی شده فرزند،
از بوم به ویرانۀ میهن خبری نیست.
با خون تو من عهد نمودم،
آن روز که آزادی ملت به برآید،
صد سرو بیارم،
بر خاک عزیز تو بکارم.
برخیر که از خون جوانت،
در سایه پیکار گرانت،
آزادی ملت شده حاصل.
[شاعر: پروانه میلانی]

كشتار وحشیانه در قرارگاه اشرف را محکوم می کنیم !


كشتار وحشیانه در قرارگاه اشرف را محکوم می کنیم !

یکشنبه دهم شهریور ماه ١٣٩٢، قرارگاه اشرف، پایگاه سازمان مجاهدین خلق در خاک عراق، مورد حمله تعدادی از افراد مسلح قرار گرفت که در آن حمله، ٥٢ نفر از اعضا این سازمان با بیرحمی و به طرز وحشیانه ای به قتل رسیدند. فیلم ها و تصاویر منتشر شده در این رابطه، نشانگر حمله ای از پیش طراحی شده است. زیرا بسته بودن دست های تیرباران شده گان و کشتن افراد مجروح در بیمارستان، بیانگر به پایان رساندن نقشه ای شوم بوده است. ابراز خوشنودی سپاه پاسدارن – سپاه قدسِ حکومت دینی و تمامیت خواه ایران از این جنایت و منصوب کردن آن به "انتقام الهی و انقلابی"، نشان از همکاری نزدیک حکومت اسلامی با دولت نوری المالکی و نادیده گرفتن مسئولیت و تعهد دولت عراق برای حفظ امنیت و جان ساکنین قرارگاه اشرف، دارد. بدیهی است عدم توجه سازمان مجاهدین و رهبران آن نسبت به شرایط بسیار ناامن مجاهدین در عراق، باز هم می تواند زمینه سازِ اجرای مقاصد شوم رژیم اسلامی ایران و دولت نوری المالکی در آینده باشد.
شبکه همبستگی برای حقوق بشر در ایران، ضمن محکوم کردن كشتار وحشیانه در قرارگاه اشرف، برای جلوگیری از تکرار جنایاتی از این دست، خواستار تشکیل کمیسیونی حقیقت یاب از طرف دبیرکل سازمان ملل، مجامع بین المللی و نهادهای حقوق بشری برای رسیدگی به این کشتار و معرفى و محاکمه عاملان آن است.

همبستگی برای حقوق بشر در ایران-شهریور ١٣٩٢

اگر به عنوان یک نهاد می‌خواهید از این حرکت پشتیبانی کرده و بیانیه را امضا کنید، با ایمیل زیر تماس بگیرید

امضاء:

  1. اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران ـ نیویورک
  2. اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران ـ ونکوور
  3. اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران ـ لوس انجلس
  4. اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران ـ شیکاگو
  5. اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران ـ اورنج کانتی
  6. اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران ـ تورنتو
  7. اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران ـ مونترال
  8. انجمن فرهنگی ایران- سوئیس/ ژنو
  9. انجمن حقوق بشر و موکراسی برای ایران ـ هامبورگ
  10. انجمن همبستگی ایرانیان ـ دالاس
  11. انجمن مدافع دموکراسی در ایران - جنوب کالیفرنیا
  12. انجمن زنان ایرانی - مونترال
  13. بنیاد اسماعیل خوئی ـ آتلانتا
  14. جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران - جنوب کالیفرنیا
  15. جنبش سبز لندن
  16. جنبش سبز کاردیف
  17. حامیان مادران پارک لاله - اسلو/ نروژ
  18. حامیان مادران پارک لاله - ایتالیا
  19. حامیان مادران پارک لاله ـ دورتموند
  20. حامیان مادران پارک لاله ـ ژنو
  21. حامیان مادران پارک لاله ـ لوس انجلس/ولی
  22. حامیان مادران پارک لاله ـ هامبورگ
  23. حامیان مادران پارک لاله -فرزنو
  24. مادران صلح مونترال
  25. کانون فرهنگ و هنر-فرزنو
  26. کانون ایران آزاد
  27. شبکه همبستگی ملی ایرانیان فرزنو ـ کالیفرنیا
  28. کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی ـ پاریس
  29. کمیته دفاع از مبارزات مردم ایران در ایران-شیکاگو

۱۳۹۲ شهریور ۱۷, یکشنبه

جمهوری اسلامی هنوز اعدام های ۶۰ را نپذیرفته

جمهوری اسلامی هنوز اعدام های ۶۰ را نپذیرفته





برگرفته از سایت روزآنلاین:

چهارشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۲


پرونده باز هزاران کشته سال۶۷


با گذشت بیش از ۲۵ سال از اعدام های دسته جمعی تابستان ۶۷، تاکنون هیچ یک از مسئولان جمهوری اسلامی، چه کسانی که در آن زمان بر مسند امور بودند و چه کسانی که بعدها بر صندلی های قدرت تکیه زدند، مسئولیت این اعدام ها را نپذیرفته اند. مسئولان رده بالا و رده پایین جمهوری اسلامی نه تنها در قبال این اعدام ها سکوت کرده اند بلکه حاضر به هیچ گونه اظهارنظری در مورد آن نیز نیستند.
همزمان با سالگرد این اعدام ها در خارج از کشور، بازماندگان و اعضای خانواده های اعدام شدگان به برگزاری مراسم های مختلفی می پردازند، جلسات سخنرانی، جمع آوری مدارک و اسناد و مصاحبه با رسانه ها جهت روشنگری و افشای آنچه که در تابستان ۶۷ در زندان های جمهوری اسلامی گذشته، اما در داخل کشور خانواده ها و بازماندگان قربانیان آن اعدام ها و کشتارها حتی امکان برگزاری مراسم یادبود و حضور بر مزارکشته شدگان را نیز ندارند. هرچند در خارج از کشور نیز این مساله تنها در روزهای منتهی به شهریور ماه و در ماه آخر تابستان در رسانه ها مورد توجه قرار میگیرد. با رضا معینی، جعفر بهکیش و مستوره احمدزاده، سه تن از بازماندگان و خانواده های قربانیان اعدام های دهه ۶۰ در این زمینه به گفتگو نشسته ایم.
جعفر بهکیش که ۷ عضو خانواده اش در دهه ۶۰ کشته یا اعدام شده اند در مصاحبه با "روز" میگوید: جمهوری اسلامی در تمام این سال ها سیاست روشنی در این زمینه داشته و آن هم سکوت بوده و تا زمانی که اجباری نداشته باشد حاضر به صحبت کردن در این مورد نخواهد بود. متاسفانه این شامل اصولگرایان و تقریبا اصلاح طلبان هم می شود. علت این است که برخی از این کشتارها حتی بر قوانین جمهوری اسلامی هم منطبق نبوده است. به تعهدات بین المللی جمهوری اسلامی هم نگاه کنیم، تمام اعدام های دهه ۶۰ یا ترورهای خارج از کشور، قتل های سیاسی پاییز ۷۷ و وقایع سال ۸۸، نقض تعهدات بین المللی جمهوری اسلامی بوده لذا اعتراف به این مساله گرفتاری های حقوقی برای جمهوری اسلامی به دنبال خواهد داشت. از سوی دیگر اعتراف به این مساله، مشروعیت نیروهایی را هم که این کارها را انجام دادند زیر سئوال خواهد برد.
رضا معینی از بازماندگان و زندانیان دهه ۶۰ از جنایت علیه بشریت در خصوص سکوت مسئولان جمهوری اسلامی درمصاحبه با "روز" سخن میگوید : در یک کلام جنایت علیه بشریت بود؛ این اعدام ها به دلیل فراقضایی بودن، جمعی بودن و نوع حرکتی که غیرانسانی، وحشیانه و یک تصمیم سیاسی بود مصداق بارز جنایت علیه بشریت است که در ابعاد بین المللی و ملی جرم بسیار سنگینی است و شامل مرور زمان نمی شود. تمام دست اندرکاران این جنایت مجرم هستند، نه تنهامسئولان جمهوری اسلامی در آن سالها و سالهای بعد، بلکه نظام جمهوری اسلامی از نظر حقوقی مسئول است. کسانی هم که جو رعب و وحشت ایجاد کردند تا این مساله مطرح نشود و در خفا بماند هم مسئول هستند و باید پاسخگو باشند. آنها متاسفانه نمی خواهند مساله را حل کنند. بسیاری از مسئولان در خلوت و حتی در بازجویی ها میگویند اشتباهی بود و گذشت. اما نه؛ نگذشت. سوت پایان زده نشده. خانواده ها هنوز نمیدانند چرا؟ نمیدانند چگونه. این تنها ربط به خانواده ها ندارد و باید به شکل ملی با این فاجعه برخورد کرد. متاسفانه هیچ یک از مسئولان جمهوری اسلامی، حتی بخش روشنفکری دینی در این زمینه حاضر به پاسخگویی نیستند. حتی می بینیم برخی روشنفکران دینی به توجیه این مساله هم می پردازند. .
آقای معینی که برادرش از اعدام شدگان این دهه است می گوید: به قدری این جنایت سنگین است که صحبت کردن درباره آن هم مسئولیت ایجاد میکند. وقتی می گوییم در این نظام انجام شده یعنی دولت های بعد از آن دوران هم مسئول هستند. البته این نکته را توضیح دهم که مسئول با مجرم خیلی تفاوت دارد. دادگاه باید تصمیم بگیرد اما بحث مسئولیت حقوقی است. در کشورهای غربی وقتی دولت ها بعد از گذشت ۵۰ سال از هولوکاست پوزش میخواهند و طلب بخشش میکنند یعنی مسئولیت حقوقی دولت را پذیرفته اند. این امر مبارکی است. اما مسئولان جمهوری اسلامی میدانند وقتی بپذیرند باید پاسخگو هم باشند و این پاسخگویی تنها در ارتباط با جامعه نیست بلکه مسائل حقوقی و قضایی است و باید در دادگاه پاسخگو باشند. لذا بخش عمده ای از جمهوری اسلامی، از همه جناح ها، مسئول هستند اما مساله اصلی در دادخواهی انتقام گیری نیست، سازمان دادن نظامی است که بتواند مانع از تکرار جنایت در آینده شود. درست ترین شکل دادخواهی این است و به دموکراسی و آزادیخواهی ربط پیدا میکند. برای تحقق این امر و آماده کردن جامعه برای آن باید همواره بپرسیم که چرا جامعه سکوت کرد. کین آفرینی، انتقام و نفرت پراکنی راه حل نیست. بخشش هم راه حل نیست. راه حل دادخواهی است.
مستوره احمد زاده از دیگر بازماندگان اعدام های دهه ۶۰ که همسر و برادرش در این دهه اعدام شده اند در مصاحبه با "روز" اما می گوید:مساله فقط شهریور ۶۷ نیست، مساله تمام کسانی هستند که طی این دوره کشته شدند. برای من تنها شهریور معنی نمی دهد، تمام این دوره، از ۵۹ به این طرف. . شهریور ۶۷ یک دهم آن چیزی است که در دهه ۶۰ اتفاق افتاد.
او درباره علل سکوت مسئولان رده های مختلف جمهوری اسلامی در قبال اعدام های دهه ۶۰ می گوید: جمهوری اسلامی نمونه اش محمود احمدی نژاد است که به قول آقای موسوی توی چشم همه ما به راحتی دروغ میگوید. چه انتظاری است؟ مساله تقیه است که در شیعه مطرح میکنند و خیلی راحت برای حفظ نظام دروغ میگویند و پرده پوشی میکنند. مگر خمینی نگفت که در پاریس تقیه کردم؟
خانم احمد زاده می افزاید: الان هم چه بگویند و چه جوری بگویند؟ اگر بخواهند رد کنند که اینقدر قضیه آشکار است که اصلا نمی توانند. چگونه بگویند ما نکرده ایم؟ اگر بگویند کردیم خودشان میدانند که این مساله جنایت ضد بشری است و باید در دادگاههای بین المللی پاسخگو باشند. در چنین وضعیتی ناچار سکوت کرده اند حتی اصلاح طلب ها. سال ۷۶ وقتی اصلاح طلبان آمدند و روزنامه ها کمی آزادی پیدا کردند گوشه هایی از این مسائل داشت باز می شد که با روزنامه ها آن رفتار را کردند. این رژیم تا وقتی در قدرت است هرگز اعتراف نخواهد کرد. برای مسکوت ماندن این جنایت ها هم همه کاری کردند، در فضای اعدام ها و کشتارها، بخصوص همزمان با پایان جنگ و حمله مجاهدین، خیلی راحت خانواده ها را بازداشت وتهدید میکردند که بچه دیگرت را هم می کشیم و. . خانواده ها لااقل تا ده سالی نتوانستند از بچه هایشان حرف زنند. رسانه ها اما الان می توانند بحث کنند و فضا را برای خانواده هایی که هنوز سکوت کرده اند بشکنند. خانواده هایی هستند که هنوز سکوت کرده و هنوز حرف نزده اند.
خاوران؛ نماد کشتارهای ۶۷
هرچند همه اعدام شدگان دهه ۶۰ و حتی تابستان ۶۷ در خاوران دفن نشده اند اما این قبرستان به عنوان نمادی از اعدام شدگان دهه ۶۰ شناخته می شود؛ قبرستانی که همچنان مسئولان امنیتی جمهوری اسلامی از حضور خانواده های قربانیان در آن جلوگیری و محدودیت های بسیاری در این زمینه ایجاد میکنند. رضا معینی در این زمینه توضیح میدهد: خاوران ۱۰ شهریور هر سال به نوعی یادآور سالگرد است. هر خانواده ای در سالگرد بچه اش مراسم می گیرد، اما امروز در ایران مجبورند در نفس های حبس شده در سینه ها مراسم بگیرند و نه در خانه ها و نه در قبرستان ها و خاوران که اجازه برگزاری مراسم نمیدهند. هر سال از خرداد ماه شروع به احضار اعضای خانواده ها میکنند. تهدید های تلفنی و بازجویی و تهدید به اینکه حق ندارید مراسمی بگیرید و. .
او می افزاید: از همان فردای آذر ماه ۶۷ که جمهوری اسلامی و مسئولان دادستانی و قضایی به خانواده ها گفتند اعضای خانواده های شما در خاوران هستند، ما نمیدانستیم و خودشان گفتند، از همان زمان هم از حضور خانواده ها جلوگیری کردند و محدودیت های مختلفی به وجود آوردند. از سال ۶۷ تا الان که ۲۵ سال گذشته این محدودیت ها و جلوگیری ها وجود داشته. یکسال قبل از ریاست جمهوری آقای خاتمی، کمی مدارای بیشتر میکردند اما همچنان ماموران امنیتی وجود داشتند و از خانواده ها فیلمبرداری میکردند، آنها را احضار میکردند و. . . این مسائل همیشه بود هرچند خانواده ها با وجود همه این مسائل باز به خاوران می رفتند. اما از سال ۸۴ به شدت جلوگیری کردند، تا جایی که دی ماه ۸۷ با عنوان طرح بازسازی اقدام به تخریب خاوران کردند و درهای آنجا را بستند و دیگر به هیچ عنوان به خانواده ها اجاره ورود نمیدادند.
آقای معینی با تاکید بر اینکه بحث و صحبت از اعدام های دهه ۶۰ و تابستان ۶۷ نباید منحصر به دو ماه و سالگرد این اعدام ها باشد می گوید: امروز این مسائل نسبت به سالهای ۶۷ و ۶۸ بیشتر طرح می شود که می ریختند، خانواده ها را کتک میزدندو تهدید میکردند. الان به دلیل رسانه ای شدن مسائل از سوی همکاران رسانه ای، مسائل عنوان می شود هرچند متاسفانه آنگونه که باید هنوز نشده. ممکن است در شهریور یا مرداد ماه هر سال مطالبی بنویسند یا برای خالی نبودن عریضه مطلبی بنویسند، دست شان هم درد نکند اما گسترش و بیشتر رسانه ای شدن این مسائل، تضییقات بیشتر را نشان میدهد.
 جعفر بهکیش از ایزوله شدن مجدد خانواده های قربانیان دهه ۶۰ و آزار و اذیت آنها می گوید و توضیح میدهد: درباره خاوران یک جنبه برای ما خیلی تاسف آور است و آنهم اینکه اگر تعداد اعدام شدگان دهه ۶۰ چیزی حدود ۱۵ هزار نفر باشد، تعداد خانواده هایی که در خاوران حضور پیدا میکنند شاید به زحمت بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر باشد؛ یعنی تعداد کسانی که سعی کردند حضور خودشان را در خاوران حفظ کنند اما همین تعداد کم هم کار بزرگی کردند. بنای حکومت بر سکوت و فراموشی جنایت ها است. کسی نباید از جنایت صحبت کند، کسی نباید درباره این جنایت بداند، اما خانواده ها با حضورشان این سکوت را به چالش کشیدند. بعد از کشتار ۶۷ ما ۱۰ شهریور ۶۸ اولین مراسم عمومی را برای قربانیان گرفتیم. بعد از آن هر سال ۱۰ شهریور خانواده ها با وجود علم به اینکه ممکن است بازداشت و احضار شوند و جلوی آنها گرفته شود هر سال رفتند و سعی کردند مراسم بگیرند حتی با علم به همه تهدیدها و فشارها. حالا ۱۰ شهریور جا افتاده، مردم نسبت بدان آگاهی پیدا کرده اند تا جایی که وزارت اطلاعات به خانواده ها زنگ میزند و میگوید به جای ۱۰ شهریور، مهرماه بروید و مراسم بگیرید. بعد از این همه سال این حضور این ثمره را داشته که بخشی از جامعه ایران متوجه جنایت ها شده و صدای خانواده ها را شنیده و این اتفاق بزرگی است.
او می افزاید: در اغاز دهه ۷۰ جلوی مراسم را نمی گرفتند چون توانسته بودند خانواده ها را ایزوله کنند، ما می رفتیم و کسی نمی آمد، تنها بودیم اما بعد از ۷۶ که فضا کمی باز شد دیگران هم آمدند، مردم هم آمدند و این خیلی مهم بود. جمهوری اسلامی می دید هر روز جمعیت افزایش پیدا میکند به همین دلیل از اواسط ۸۰ هر کاری از دست شان برآمد کردند تا جلو مراسم را بگیرند. امسال هم علیرغم اینکه از قبل گفته بودند ممنوع است و. . اما باز خانواده ها رفتند. و این اتفاق بزرگی است که خانواده ها در داخل ایران این سیاست جمهوری اسلامی را به چالش کشیده اند.
آقای بهکیش هرچند بر دادخواهی و برگزاری دادگاهی برای محاکمه عاملان اعدام های دهه ۶۰ تاکید دارد اما در عین حال میگوید: قبل از تشکیل هر دادگاهی مساله مهم این است که آزار و اذیت خانواده ها خاتمه پیدا کند. فشارهایی که به طور دائم در چند ساله اخیر وارد می کنند، سبب شده افراد دیگری نیایند. باز خانواده ها تنها و ایزوله شوند. بعد وقتی دیدند دیگران از ترس نمی آیند سعی کردند مامور کمتری بگذارند. اما حضور مامور کمتر به معنی بهتر شدن رفتار حکومت با خانواده های ما نیست، بلکه به این معنی است که موفق شده اند خانواده های ما را باز ایزوله کنند. لذا اولین و مهم ترین خواسته ما این است که اذیت و آزار خانواده ها خاتمه پیدا کند. خانواده ها بتوانندبه خاوران بروند مراسم بگیرند. با تشکیل دادگاه که فکر میکنیم خیلی فاصله داریم.
مستوره احمد زاده با اشاره به عدم آگاهی مردم از اتفاقات دهه ۶۰ میگوید: سال ۶۷ کسی نمیدانست چه اتفاقی دارد می افتد، تنها بستگان و اعضای خانواده های ما که نبودند، دوستان و عزیزان ما بودند، کسانی که با آنها زندگی و از قبل از انقلاب همراه با آنها مبارزه کرده بودیم. آن مقطع امکان شناخت بچه های ما و خود ما برای مردم نبود. اینکه اصلا خواسته ها و آرمان بچه هایی که اعدام می شوند چه بود؛ بخصوص برای جریان چپ. حالا مجاهدین سر و صدا میکردند اما جریان چپ عملا امکانی نداشت. فضا و مجال اینکه بگوییم چه می خواهیم، و چه می گوییم نبود، صرفا با این عنوان که کافر و معاند هستند می کوبیدند و می کشتند. توده مردم هم آگاهی نداشتند. همین الان هم تبلیغات رژیم همین است که کافر بودیم بی دین بودیم و. . کما اینکه در جنبش سبز هم دیدیم که بچه ها با آرامش به خیابان ها آمدند اما زدند و کشتند و گفتند عامل امریکا و دشمن بوده اند و. . الان مردم آگاهتر شده اند. الان اینترنت است، به اطلاعات دسترسی دارند اما آن سالها هیچ نبود جز همان که رژیم می گفت. جز آن صدای دیگری نبود. نه ماهواره ای نه چیزی. برخی، یعنی عده معدودی مثلا رادیو بی بی سی گوش میکردند. ما هیچ امکانی نداشتیم که به مردم بگوییم حرف ما چیست.
او اما امیدوار به برگزاری دادگاهی برای دادخواهی است و میگوید: من مطمئن هستم دادگاه را خواهیم دید، محاکمه عاملان جنایت ها را خواهیم دید. آگاهتر شدن مردم این امیدواری را در من بیشتر کرده است.
اعدام های سیاسی دهه آغازین جمهوری اسلامی
از روزهای آغازین حکومت جمهوری اسلامی، موج اعدام شخصیت های سیاسی و مدنی با اتهام وابستگی به حکومت پهلوی آغاز شد و روزنامه های آن دوران با آب و تاب، اخبار مربوط به این اعدام ها را منتشر میکردند، اما به مرور انتشار علنی اخبار اعدام ها متوقف شد و اعدام های سیاسی به ندرت اعلام رسمی می شد. دهه ۶۰ به ویژه تابستان ۶۷ یکی از سیاه ترین دوران از این لحاظ در تاریخ جمهوری اسلامی محسوب می شود؛ دهه ای که به گفته عطالله مهاجرانی، وزیر ارشاد دولت اصلاحات، "جوان کشی کم نظیر تاریخی" را در تاریخ ایران ثبت کرده است.
سازمان عفو بین الملل در خرداد ۱۳۶۸ در بیانیه ای اعلام کرد که ۹۰۰ مورد اعدام را در عرض ۵ ماه در این سال ثبت کرده است. سازمان عفو بین الملل در آن سال اسامی بیش از ۱۷۰۰ نفر را که اعدام سیاسی شده بودند جمع آوری کرده بود.
این در حالی است که روایت ها از تعداد اعدام شدگان آن دوران به بیش از ۵۰۰۰ نفر اشاره دارد.
 مقامات جمهوری اسلامی همواره وجود هرگونه اعدام سیاسی را منکر شده اند اما به گفته سازمان عفو بین الملل، این انکارها در تناقض با اعلامیه هائی است که اعدام جاسوسان و تروریست ها را مورد تأئید قرار می داده است.
 گزارش عفو بین الملل تصریح دارد که "جمعی از معدومین به هنگام دستگیر شدن محصل دبیرستان بوده و جرمی جز پخش اعلامیه نداشته اند. در میان اعدام شدگان کم نبوده اند کسانی که محکومیت خود را در زندان می گذرانده اند و یا بوده اند کسانی که بی محاکمه ومحکومیت سالها در زندان به سر می برده اند. در مواردی، کسانی که دوره محکومیت خود را تمام کرده و آزاد شده بودند، و بی آنکه در هیچ فعالیت سیاسی ممنوعه شرکت کرده باشند، دوباره دستگیر و اعدام شده اند".
 بیشتر اعدام شدگان در این دهه، به سازمان مجاهدین خلق، حزب توده ایران، سازمان چریک های فدایی خلق، و دیگر احزاب تعلق داشته اند. سیل اعدام ها بعد از آتش بس جنگ ایران و عراق و بخصوص بعد از "عملیات فروغ جاودان" که توسط مجاهدین خلق صورت گرفت، فزونی یافت. عفو بین الملل در این زمینه اعلام کرد: " زندانیان سیاسی گروه گروه در دادگاههائی که هیچ یک از موازین و معیارهای بین المللی و قضائی و حقوقی در آنها رعایت نشده محاکمه و بعضی نیز به مرگ محکوم گردیدند. زندانیان سیاسی در دادگاههای فرمایشی رژیم جمهوری اسلامی بدون شاهد و امکان دفاع از خود محاکمه میشدند. این محکومیتها اغلب براساس اقرار و اعترافات زندانیان در زیر شکنجه صادر میشد. به این معنا که زندانیان را در دوران بازجوئی تحت بدترین شکنجه‌های روحی و جسمی قرار میدادند تا آنها را وادار به اعتراف نموده و براساس این اعترافات دروغی و اجباری آنها را به اعدام محکوم نمایند".
اکثر اعدام شدگان آن دوران در گورستان خاوران و به صورت دسته جمعی دفن شدند، این در حالی بود که خانواده های آنها، خبری از اعدام عزیزانشان نداشتند.
عفو بین الملل به نقل از همسر یکی از زندانیان سیاسی نوشته است: " در جستجوی یافتن جسد شوهرم به گورستان خاوران واقع در جاده خاوران تهران رفتم. در حالی که بی صبرانه یکایک گورهای بی نام و نشان را دنبال میکردم، چشمانم به قبری افتاد. شروع به کنار زدن خاکها و سنگریزه‌ها کردم، حالم منقلب شد. دستهای زنی از زیر خاک نمایان شد و. . . "
در همان سال کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل طی گزارشی از خشونت های ضد بشری در ایران به شدت ابراز نگرانی و تاسف عمیق کرد. نماینده ویژه سازمان ملل گزارش موقت خود را در باره وضعیت حقوق بشر در ایران در اکتبر همان سال به مجمع عمومی سازمان ملل ارائه نمود که در آن تصریح شده بود:"گسترش موج اعدام زندانیان سیاسی از ماه جولای تا سپتامبر ۱۹۸۸ و نقض حقوق بشر در ایران موجبات نگرانی سیستم قضائی و حقوقی بین المللی را فراهم نموده است".
روایات مقامات جمهوری اسلامی از اعدام های سیاسی
مقامات جمهوری اسلامی، به استثنای آیت الله منتظری، همواره یا منکر اعدام های سیاسی شده و یا در قبال آن سکوت اختیار کرده و تمام تلاش خود را به کار برده اند تا قضیه اعدام های دهه ۶۰ و بخصوص سال ۶۷ به فراموشی سپرده شود. حتی شخصیت ها و چهره های اصلاح طلب نیز که در آن دوران یا نماینده مجلس بودند و یا در دولت حضور داشتند در قبال این قضایا سکوت اختیار کرده اند.
عطالله مهاجرانی از معدود مسئولان سابق جمهوری اسلامی است که در اظهارنظری چند خطی به این مساله پرداخته و در یادداشتی با انتقاد از جایگزین شدن مصلحت نظام به جای آرمان های انقلاب، اعلام کرده است که "همه ما که در برابر کشتار جوانان در سال ۱۳۶۷ ساکت ماندیم. گمان می کردیم شرایط جنگ و تهدید خارجی می تواند مجوزی برای چنان جوان کشی باشد، که در تاریخ ما کمتر نظیری برای آن می توان یافت".
مهاجرانی با اشاره به اعتراضات آیت الله منتظری به اعدام های سال ۶۷ نوشته است: "آن روز ها تنها یک صدا از سراسر مسئولان کشور و نظام برخاست. صدای آیت الله منتظری، به جوان کشی اعتراض کرد، و از موقعیت سیاسی که داشت برکنار شد. در برابر اقدامی که او کرد آن موقعیت سیاسی که ارزش و اعتباری نداشت".
اشاره مهاجرانی به مخالفت های آیت الله منتظری با اعدام های سیاسی دهه ۶۰ است. این مرجع تقلید شیعه که در آن زمان قائم مقام آیت الله خمینی بود، در نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی اعلام کرد:" افرادی که به وسیله دادگاهها با موازینی در سابق محکوم به کمتر از اعدام شده اند اعدام کردن آنان بدون مقدمه و بدون فعالیت تازه ای بی اعتنائی به همه موازین قضایی و احکام قضات است و عکس العمل خوب ندارد".
آیت الله منتظری در کتاب خاطرات خود نیز توضیح داده است:
"پس از اینکه مجاهدین خلق با پشتیبانی عراق به کشور جمهوری اسلامی ایران حمله کردند عملیات مرصاد انجام گرفت و تعدادی از آنها در درگیری کشته شدند، تعدادی هم اسیر شدند که لابد محاکمه شدند و صحبت ما در مورد آنها نیست، اما آنچه باعث شد من آن نامه را بنویسم این بود که در همان زمان بعضی تصمیم گرفتند که یک باره کلک مجاهدین را بکنند و به اصطلاح از دست آنها راحت شوند، به همین خاطر نامه ای از امام گرفتند که افرادی از منافقین که از سابق در زندانها هستند طبق تشخیص دادستان و قاضی و نماینده اطلاعات هر منطقه، با رای اکثریت آنان اگر تشخیص دادند که آنها سرموضع هستند اعدام شوند، یعنی این سه نفر اگر دونفر از آنها نظرشان این بود که فلان فرد سرموضع است ولو اینکه به یک سال یا دو سال یا پنج سال یا بیشتر محکوم شده باید اعدام می‎شد، این نامه منسوب به امام تاریخ ندارد؛ اما این نامه روز پنج شنبه نوشته شده بود، روز شنبه توسط یکی از قضات به دست من رسید و آن قاضی بسیار ناراحت بود، من نامه را مطالعه کردم خیلی نامه تندی بود که در عکس العمل عملیات مجاهدین خلق در مرصاد نوشته شده بود".
بر اساس اعلام آیت الله منتظری در کتاب خاطراتش، اعضای مجاهدین و برخی گروه هاکه دیگر که که در زندانهای سراسر کشور "بر سر موضع" تشخیص داده می شدند محکوم به اعدام می شدند و تشخیص "بر سر موضع بودن" با رای اکثریت قاضی شرع (نیری)، دادستان تهران (اشراقی) و نماینده ای از وزارت اطلاعات (مصطفی پور محمدی) بود. مصطفی پورمحمدی امروز به عنوان وزیر دادگستری دولت یازدهم معرفی و از جانب مجلس شورای اسلامی رای اعتماد گرفته است.
این در حالی است که آیت الله خلخالی، یکی از عوامل اصلی اعدام های دهه ۶۰ در کتاب خاطرات خود نوشته است: "من حاکم شرع بودم و پانصد و چند نفر از جانیان و سر سپردگان رژیم شاه را محاکمه و اعدام کردم و صد ها نفر از عوامل غایله های کردستان و گنبد و خوزستان و شماری از عوامل اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر را هم کشتم؟! و اکنون در مقابل اعدام هایی که کردم، نه پشیمانم و نه گله مند و نه دچار عذاب وجدانم!تازه معتقدم که کم کشتم !خیلی ها سزاوار اعدام بودند که به چنگم نیافتادند".
سید حسین موسوی تبریزی، دادستان وقت انقلاب نیز در مصاحبه ای گفته: "بعد از آنکه منافقین دست به مبارزه مسلحانه زدند، من در آغاز اعدام های سال ۶۰ به عنوان دادستان کل انقلاب به تهران رفتم. دادستان کل کشور هیچ وقت حکم اعدام صادر نمی کند. احکام اعدام را قضات در سال های ۶۰ تا ۶۲ صادر می کردند. قیام مسلحانه تقریبا اواخر خرداد شروع شد. اولین ترورها در ۸ تیر آغاز شد. در ۸ شهریور هم آقای رجایی و ۱۶ شهریور ماه آقای قدوسی شهید شدند. از لحاظ قوانین، آن هاییکه حرکات مسلحانه کردند اعدامشان حق است، ولی گاهی ممکن است از قاضی اشتباهی رخ داده است که از آن بی اطلاعم. از آمار اعدام شدگان واقعا بی خبرم. ما در آن زمان نیز معتقد بودیم اعدام ها به هر تعداد هم که باشد از تعداد ترورهای مسلحانه بیشتر نیست".
موسوی تبریزی درباره اعدام های بعد از عملیات مرصاد نیز اظهار کرده: "من در این دوران نماینده مردم تبریز در مجلس بودم و ۶ سال بود که در سمت قبلی نبودم. یک عده ای از منافقین در زندان بودند و محکوم هم شده بودند، در زمانی که آقای ری شهری وزیر اطلاعات بودند، اطلاعاتی به امام (ره) داده بودند که بنا بود در طی عملیات مرصاد، زندانیان منافقین و نیروهای عملیات کننده که از کرمانشاه وارد ایران می شدند با هماهنگی هم اقداماتی انجام دهند. در آن زمان عده ای از امام ( ره ) اجازه خواستند که دوباره بررسی کنند افرادیکه توبه کرده اند با آن ها کاری نداشته باشند ولی در مورد آنهایی که در مواضع پیشین خود مانده اند آن ها را محاکمه و حکم صادر کردند".

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.