۱۳۹۴ مهر ۳, جمعه

گزارش شبکه "همبستگی برای حقوق بشر در ایران" از نشست پالتاکی یادمان جانباخته گان تابستان ۶۷ و دهه ۶۰



گزارش شبکه "همبستگی برای حقوق بشر در ایراناز نشست پالتاکی یادمان


 جانباخته گان تابستان ۶۷ و دهه ۶۰

شبکه "همبستگی برای حقوق بشر در ایران" نشست پالتاکی در روز یک شنبه ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۵ با شرکت شادی صدر، حامد فرمند و بیژن میثمی برگزار کرد. در این نشست تعدادی از خانواده های جان باختگان و زندانیان سیاسی و باز ماندگان دهه ۶۰ نیز حضور داشتند.
این برنامه با یک دقیقه سکوت در گرامی داشت یاد همه جانباختگان راه آزادی و شاهرخ زمانی آغاز شد و با قطعه موسیقی از بیژن میثمی، فرزند هنرمند زنده یاد مرتضی میثمی که در سال ۶۳ اعدام شد و برای پدرش ساخته است ادامه یافت. بعد از آن بیژن میثمی به عنوان خانواده باز ماندگان از زندگی و تجارب خود صحبت کرد.

تلاش این نشست پالتاکی بر آن بود که نگاه های مختلف به این دوره را باز بینی کند و در این رابطه میهمان بعدی برنامه، حامد فرمند کنشگر- پژوهشگر حوزه کودک بودند، سخنان حامد فرمند در این حیطه به این صورت بود :

یکی از نکات مهمی که در برخی از گزارش های حقوق بشری مطرح شده و در گزارش سازمان عدالت برای ایران به درستی بر آن تاکید بیشتری شده است٬ توجه به خانواده زندانیان است. توجه به خانواده زندانیان٬ نه تنها برای مستند سازی اطلاعات و ثبت آگاهی های شان از حوادثی که بر خانواده و عزیزان اعدام شده شان رفته است، بلکه برای شنیدن تجربه مستقل خودشان اهمیت فوق العاده ای دارد. اهمیت این ماجرا در آن است که خانواده های قربانیان به عنوان اجزای مهمی از پروسه عدالت خواهی، فرصتی برای شنیده شدن پیدا می‌کنند. شنیدن صدای آن ها، امکانی را فراهم می‌آورد تا روند بهبود این افراد، مسیر منطقی و سالمی را طی کند و این افراد در کنار فعالیت های عدالتخواهانه شان، امکان بهبودی از طریق شنیده شدن و درک شدن را پیدا کنند. همانطور که شنیدن صدای مستقل خانواده زندانیان و اعدام شده های دهه شصت مهم است، شنیدن صدای خانواده ها با گرایش های متفاوت هم از اهمیت بالایی برخوردار است. تا کنون به دلایلی که تجربه شخصی من می‌گوید دلایل قابل مطالعه ای است، بیش از همه صدای گروه هایی با گرایش چپ شنیده شده است. شنیدن صدای گروه هایی مثل مجاهدین هم به درک روند سرکوب سال های دهه شصت کمک می‌کند و هم مسیر بهبود را متعادل تر و هموارتر می‌کند. از سوی دیگر شنیدن صدای اجزای مختلف خانواده با سن و جنسیت متفاوت هم اهمیت زیادی دارد. مطالعات علمی نشان می‌دهد که با وجود شباهت های بسیار در تجربه شخصی اجزای مختلف یک خانواده از یک تراما، تفاوت های جدی هم در نوع واکنش آن ها به تراما وجود دارد. به عنوان مثال برخورد کودک دختر با پسر در نبود مادر یا پدرشان متفاوت است و برخورد کودک خردسال با نوجوان تفاوت دارد. شناخت این رفتارها و شنیدن این تجربه ها، به درک درست رنجی که این خانواده ها و افراد به صورت مستقل برده اند کمک می‌کند و به جامعه هم این امکان را می‌دهد تا همراه با این افراد در مسیر بهبود تلاش کنند. در این جا لازم می‌دانم تا ضمن یادآوری مسئولیت اجتماعی جامعه در همراهی برای طی کردن مسیر عدالت خواهی،‌ به اهمیت نقش رسانه ها و نهادهای اطلاع رسانی نیز اشاره کنم. چنانچه در گزارش عدالت برای ایران نیز آمده است، درک رنج خانواده زندانیان و اعدام شده های دهه شصت،‌ این فرصت را به جامعه می‌دهد تا بداند این رنج موضوعی مربوط به گذشته نیست و همچنان هم در تداوم است. به این ترتیب،‌ در کنار سایر موضوعات روز بین المللی و داخلی، رسانه ها به عنوان موضوعی روز می‌توانند به رنج خانواده زندانیان و اعدام شده های دهه شصت بپردازند و نقش موثرتری در طی کردن مسیر بهبود ایفا کنند. موسسه غیر انتفاعی کودکان زندانیان طی یک سال فعالیت اش و من طی سه سال اخیر،‌ تمرکز اصلی اش را بر تحقیق درباره کودکان زندانیان و آثار زندانی شدن والدین بر آن ها گذاشته است. تلاش ما این است تا در کنار اجرای برنامه آموزشی در آمریکا،‌ منبع آموزشی مطمئنی برای خانواده زندانیان در ایران باشیم و اطلاعات با ارزش و آموزش های لازم را در اختیار آن ها قرار دهیم تا در برخوردشان با کودکان شان بتواند موثر باشد و زمینه ای را فراهم کنیم تا این کودکان در بزرگسالی رنجی را که به دلیل نبود والدین شان به آن ها وارد شده با خود حمل نکنند.

در قسمت بعدی برنامه، شادی صدر حقوق دان، روزنامه‌نگار، فعال حقوق زنان، سرپرست انجمن "سنگسار را متوقف کنید" و سازمان"عدالت برای ایران" سخنرانی خود را در مورد حق دادخواهی برای خانواده های قربانیان و روند قانونی اقدامات حقوقي كه خانواده ها مي توانند انجام بدهند، داشتند.
صحبت های شادی صدر بطور عمده حول محور داد خواهی چه در داخل کشور منطبق با قوانین قضائی حاکم بر کشور و چه در سطح جهانی به کمک قوانین بین المللی قرار داشت. از منظر قوانین حاکم بر کشور حرکت اصلی مربوط به انتخاب بازماندگان کشتار است که پس از تصمیم گیری جهت پی گیری نا پدید شدن عزیزان شان با توجه به اینکه اعدام شده و محل دفن شان مشخص نیست و اینکه حکمی بویژه برای زندانیان چپ بعنوان فتوا وجود نداشته است، قابل پی گیری است. بگفته شادی صدر هیچ مسند قضائی دال بر قانونی بودن این اعدام ها وجود نداشته و ندارد و امکان پی گیری با اتکاء به قوانین موجود قضائی وجود دارد. البته ایشان درمورد اینکه این اقدامات به نتیجه عملی مشخصی که منجر به دستگیری و محاکمه آمران و عاملان این جنایات شود تردید دارند. ولی ایشان جهت براه انداختن پرونده کشته شدگان جهت ضبط و مکتوب شدن آن تاکید داشتند.
در ارتباط با پی گیری جنایت کشتار در سطح بین المللی نظر شادی صدر بر این است که امکان پی گیری این کشتار تحت عنوان جنایت علیه بشریت در داگاه لاهه وجود ندارد، چرا که این کار نیازمند به رای شورای امینت سازمان ملل دارد و با توجه به وجود حامیانی همچو چین و روسیه چنین امکانی منتفی است. یکی از راهکردهائی که فعالین حقوقی و از جمله ایشان در حال پی گیری هستند امکانات قصائی جهانی تحت عنوان «ناپدید شدگان قهری » است که شامل کشتار سال ۶۷ و دهه ۶۰ میشود. با توجه به اینکه اعضاء هیئت مرگ نامشان اعلام شده و در قید حیات هستند، اگر این اشخاص در حال سفر به کشورهائی که این قرداد را امضاء کرده اند باشند، امکان دستگیری و محاکمه شان در دادگاه های بین المللی وجود دارد. شادی صدر با تاکید بر ادامه فعالیت های قضائی جهت دادخواهی و حمایت از خانواده ها و بازماندگان این جنایت هولناک سخنان خود را به پایان رساند .
در ادامه، در قسمت پرسش و پاسخ نیز گفتگوهای بسیار مهمی در این حوزه صورت گرفت. نکات اصلی که شادی صدر و میهمانان و شرکت کنندگان در این نشست راجع به آن گفتگو کردند عبارت بودند از:

مبارزه و استقامت مادران خاوران و پی گیری آنان در امر دادخواهی
راه کارهای مقابله با فراموشی جنایت علیه بشریت کشتار تابستان ۶۷
راه کارهای گسترش فرهنگ دادخواهی در جامعه و خانواده ها
تجارب بازماندگان و خانواده ها و رنج های آنان در این سال ها
پی گیری شناسایی آمران و عاملان این جنایت هولناک
صحبت در مورد گزارش تحقیقی “داستان ناتمام، مادران و خانواده‌های
خاوران؛ سه دهه جست‌و‌جوی حقیقت وعدالت” از طرف عدالت برای ایران
پی گیری و تلاش های مستمر مادران پارک لاله ایران در امر دادخواهی و چاپ کتاب
"مفاهیم دادخواهی به زبان ساده و مروری بر فعالیت های دادخواهانه" در ماه مارس ۲۰۱۵

این نشست در فضای بسیار دوستانه و صمیمی سه ساعت ادامه یافت و در پایان با آرزوی ادامه راه دادخواهی و حمایت همه دادخواهان از خانواده ها و بازماندگان این جنایت و به یاد همه جانباختگان راه آزادی خاتمه یافت .

گرامی باد یاد همه جانباختگان راه آزادی
شورای همبستگی برای حقوق بشر در ایران





۱۳۹۴ شهریور ۲۳, دوشنبه

مادران پارک لاله ایران: شاهرخ از میان ما رفت


با دردی عمیق از این همه بیداد، امروز یکشنبه 22 شهریور ماه 1394، شاهرخ زمانی، فعال کارگری محبوس در زندان رجائی شهر کرج، جان خود را به طرز مشکوکی از دست داد. شاهرخ در دادگاهی فرمایشی و با حکمی ناعادلانه به 11 سال حبس محکوم شده بود. در پی گذراندن دوران محکومیت‌اش، شاهد انواع آزار و شکنجه شاهرخ از سوی حاکمیت و در مقابل مقاومت خستگی ناپذیر او به شکل‌های مختلف از جمله اعتصاب غذاهای طولانی مدت بودیم.
ما مادران پارک لاله، به عنوان صدایی از جنبش دادخواهی ایران، ضمن اعتراض شدید به احکام ناعادلانه، شکنجه جسمی و روحی و عدم رسیدگی به وضعیت سلامت زندانیان، جمهوری اسلامی را مسئول مستقیم مرگ او ‌‌می‌دانیم و دادخواهیم. شاهرخ از میان ما رفت، اما آنچه برای ما به جای گذاشت «مبارزه و ایستادگی برای دستیابی به حقوق انسانی است که ادامه‌ی راهش را وظیفه‌ی هر انسان عدالت خواهی ‌‌می‌دانیم».

مادران پارک لاله ایران

مادران پارک لاله ایران: سی و هفت سال است که جمهوری اسلامی ما دگراندیشان را حذف می‌کند، چه باید کرد؟

سی و هفت سال است که جمهوری اسلامی ما دگراندیشان را حذف می‌کند، چه باید کرد؟

مردم شریف و آزادی‌خواه ایران!
سی و هفت سال است که جمهوری اسلامی ما دگراندیشان را حذف می‌کند، چه باید کرد؟ 

به مناسبت سالگرد کشتار وحشیانه زندانیان سیاسی در تابستان 67 و گرامی‌داشت یاد و راه هزاران انسان شیفته و آزاده که برای بهبود زندگی انسانی و برقراری آزادی و عدالت تا پای جان ایستادند.  

حذف و زندانی کردن دگراندیشان
آزادی‌خواهان ایران، از همان ابتدای به رسمیت رسیدن جمهوری اسلامی، حذف و زندانی کردن دگراندیشان به شدیدترین شکل ممکن شروع شد، از بازداشت و اعدام‌های اوایل انقلاب تا کشتار مخالفان در کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان تا بگیر و ببند آزادی‌خواهان و دگراندیشان و اعدام‌های گسترده در دهه شصت و به ویژه کشتار هولناک تابستان 67، سپس قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان و فعالان اجتماعی و سیاسی در سال 77 و دانشجویان در سال 78 و کشتار مخالفان در سال 88 و پس از آن تا کنون هم‌چنان ادامه دارد. حکومت با هر تغییری مخالف بوده و هست و هر صدای آزادی‌خواهی و دگراندیشی را خفه می‌کند. سی و هفت سال است که مسئولان جمهوری اسلامی به بهانه‌های مختلف مردم را از اعتراض باز می‌دارند، در سال‌های اولیه سایه جنگ، عاملی بود که مردم را به سکوت واداشتند و به همراهی با خود کشاندند. در پایان جنگ، به جای این که به مردم و خواسته‌های مردم اهمیت دهند، زندانیان سیاسی که نیروی فعال و پیش بَرنده جامعه به سوی رشد و فرهنگ آزادی‌خواهی بودند را از زیر تیغ گذراندند و با این سرکوب گسترده، سکوتی مرگ بار برای درخواست هر تغییری را در جامعه حاکم کردند. در اوایل دهه هفتاد که مبارزات زنان علیه تبعیض جنسیتی دوباره شکل گرفت، این مبارزات را نیز سرکوب کردند. پس از آن با موج اصلاح طلبی، فضا کمی بازتر شد و روزنامه‌های اصلاح طلب اجازه نشر گرفتند، برخی از کتاب‌های ممنوعه چاپ شد، ان جی او‌ها و فعالیت‌های مدنی و قانونی شکل گرفت، ولی دیری نپایید که دوباره کشتار و بگیر و ببند راه افتاد تا مردم و نیروهای آگاه جامعه را از درخواست هر تغییری باز بدارند، قتل‌های زنجیره‌ای سال 77 و بستن مجله سلام و حمله به کوی دانشگاه در سال 78 و کشتن تنی چند از دانشجویان، مصداق بارز شروعی دوباره برای سرکوب گسترده بود تا صدای دگراندیشی را خفه کنند. در سال 88 نیز با برآمد سیاسی جنبش سبز، مردم را در خیابان به گلوله بستند و باز تلاش کردند که هر صدای مخالفی را خاموش کنند و با ادامه اعدام‌ها و حبس‌های طولانی مدت اخیر می‌خواهند نشان دهند که قصدی برای باز کردن فضای سیاسی جامعه ندارند، حتی از دایره دگراندیشان فراتر رفتند و نزدیک‌ترین افراد به خودشان در حکومت را به حبس خانگی محکوم کردند تا جامعه را به سکوت وادارند و مبارزه را به بیراهه بکشانند و تا امروز نیز این بی‌عدالتی‌های گسترده هم‌چنان ادامه دارد. در طی سی و هفت سال گذشته، حذف دگراندیشان در عرصه زندگی اجتماعی نیز همواره در جریان بوده است، حذف در زمینه اشتغال، تحصیل، سفر و غیره که مجال پرداختن به همه‌ی این موارد در این مختصر نیست.   
  
نبود ساختار و قوانین عادلانه و بدون تبعیض
با نهادینه کردن قانون اساسی که هر بند آن با شرط و شروطی محدود شده و پیامدش قانون مجازات اسلامی است، شرایط را به سمتی سوق دادند که هر حرکتی از طرف دگراندیشان می‌تواند مصداق جرم باشد و دست قاضی و دادگاه‌های ناعادلانه نیز باز باشد تا به راحتی بتوانند هر صدای مخالفی را مورد بازخواست قرار دهند و زندانی و شکنجه و حتی اعدام کنند. هرچند نبود قوانین عادلانه فقط به دگراندیشان محدود نشد و خودی‌های حکومتی را نیز شامل شد.
ساختار ناعادلانه نیز شامل انواع تبعیض و بی‌عدالتی می‌شود که در تمامی عرصه‌ها و به اشکال مختلف از تبعیض اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، نژادی، قومی و جنسیتی در تمامی سطوح جامعه در جریان است که پرداختن به همه‌ی این موارد در محدوده‌ی فعالیت‌های ما نیست.   

نبود قوای مستقل و پاسخ‌گویی
نبود قوای مستقل و پاسخ‌گویی، نیز جامعه را به سمتی برده که هیچ روزنه امیدی را باز نگذاشته است. قوانین در مجلسی تصویب می‌شود که نه تنها نمایندگان‌اش با رای آزاد مردم انتخاب نشده‌اند، بلکه شورای نگهبانی بالای سر آن است که قوانین را به نفع حکومت دست چین می‌کند، قوه قضاییه‌اش نیز مستقل نیست و هیچ حقی برای متهمان قایل نمی‌شود، هیچ فردی نمی‌تواند از ظلمی که به او می‌شود شکایت کند و اگر هم شکایتی شود، هیچ نیروی واقعی برای پاسخ‌گویی وجود ندارد و هر اعتراض و شکایتی در نطفه خفه می‌شود و حتی ممکن است شاکی به جرمی متهم شود، یا اگر با فشار زیاد جامعه مجبور شوند آن جنایت را بررسی کنند، با دروغ و نیرنگ آن را به بیراهه می‌کشانند. مصداق بارز آن یکی پرونده قتل‌های زنجیره‌ای است که سعید امامی را مسموم کردند تا اسرار این جنایت فاش نشود و دیگری پرونده کهریزک است که سعید مرتضوی را تبرئه کردند. قوه مجریه‌اش نیز همین‌گونه است که نه با انتخاب آزادانه مردم انتخاب شده و نه پاسخ‌گوی خواسته‌های مردم است. از سوی بالایی‌ها تعیین می‌شود و باید پاسخ‌گوی همان‌ها باشد. در حالی که قوه مجریه باید با رای آزاد مردم انتخاب شود و خواست و اراده‌ی مردم را اجرایی کند. مساله مهم دیگر پاسخ‌گویی است، یک حکومت مسئولیت پذیر باید به مردم‌اش پاسخ‌گو باشد، در حالی که این همه جنایت در این سال‌ها اتفاق افتاده است و می‌افتد، ولی هیچ یک از قوا پاسخ‌گوی مردم نبوده و نیستند.      

نبود قضاوت و دادرسی علنی و عادلانه
به دلیل نبود قوه قضاییه مستقل و عادل، قضاوت و دادرسی علنی و عادلانه نیز وجود ندارد و اغلب زندانیان سیاسی در ایران، از حق داشتن وکیل مستقل، حق دادرسی عادلانه، حق ارتباط با خانواده و دیگر حقوق یک متهم محروم هستند و قاضی می‌تواند به دلخواه حکمی سنگین بدهد یا حکمی را لغو کند، مصداق آن اعدام شدگان سال 67 می‌باشند، با این که حکم زندان داشتند یا حکم‌شان به پایان رسیده بود، حتی بر فرض که این حکم‌شان عادلانه بود که نبود، آن‌ها را بدون داشتن وکیل، مخفیانه و بدون این که خودِ زندانی و خانواده بدانند، با چند پرسش و پاسخ به اعدام محکوم کردند و مخفیانه کشتند و در گورهایی نامعلوم مدفون کردند. دردناک‌تر این که زندانیان سیاسی در ایران حتی از طرف حکومت به رسمیت شناخته نمی‌شوند و با تبدیل کردن زندانیان سیاسی به زندانیان امنیتی، کلا وجود آن‌ها را انکار می‌کنند.    

نبود حق آزادی بیان و اندیشه و تشکل
از زمانی که جمهوری اسلامی قوانین ناعادلانه را تصویب کرد، حق آزادی بیان و اندیشه و تشکل که یکی از مهم‌ترین خواست‌های مردم در مبارزه با حکومت شاه بود را نادیده گرفت. جمهوری اسلامی نیز از همان ابتدا جلوی بیان عقاید را گرفت تا مخالفان نتوانند آزادانه دور هم جمع شوند و بر سر عقایدشان عمل اعتراضی مشترک انجام دهند. حبس و کشتار بیرحمانه دگراندیشان از سال 57 تا 67 و ادامه‌ی آن تا کنون، مصداق بارز این بی‌عدالتی و بی‌حقوقی است. ما معتقدیم انسان‌ها آزادند که درباره‌ی عقاید خود با همدیگر حرف بزنند و تشکل راه بیاندازند و معترض سیاست‌ها و عملکرد حکومت باشند، این حق مردم است و برای آن هزینه داده‌ایم. جمهوری اسلامی با انقلاب فرهنگی و به زندان انداختن و شکنجه و حذف مخالفان این حق را از مردم ربود. جمهوری اسلامی حتی در دهه هفتاد که موج اصلاح طلبی به راه افتاد و روزنامه‌های این طیف باز شد، باز هم طاقت نیاورد و سرکوب و کشتار را به راه انداخت تا با ایجاد فضای رعب و وحشت جلوی ایجاد هر تشکلی را بگیرد. حتی با احکام سنگین تلاش می‌کند که از فعالیت‌های علنی و صنفی که با قوانین موجود سازگاری دارند نیز جلوگیری ‌کند تا بتواند هر صدای مخالفی را خاموش کند. مصداق آن احکام کارگران، وکلا، معلمان، دانشجویان و غیره می‌باشد.

نبود حق دادخواهی برای خانواده‌ها و جامعه
خانواده‌ها و جامعه از حق دادخواهی محروم‌اند، زیرا هیچ نهاد مستقلی برای پاسخ دهی و دادخواهی وجود ندارد و خانواده‌ها را حتی از حق دانستن در مورد وضعیت زندانی یا اعدام شده خود محروم می‌کنند. در بسیاری موارد نه تنها از چرایی و چگونگی کشتارها نمی‌گویند، بلکه از دادن جنازه کشته شدگان و دفن آن‌ها به شیوه‌ای که خانواده‌ها می‌خواهند و حتی از حق برگزاری مراسم آزادانه محروم می‌کنند. نمونه باز آن مساله خاوران و مادران خاوران و خانواده‌های کشته شدگان قتل‌های زنجیره‌ای و سال 78 و 88 و دیگران است که در اغلب موارد این محرومیت وجود دارد.    

وضعیت بد و غیر استاندارد زندان‌های دگراندیشان
وضعیت زندان‌های سیاسی نیز روز به روز بدتر می‌شود و به جای محدود کردن زندان‌ها، هر روز شاهدیم که زندان‌های جدیدی به طور علنی و مخفی تاسیس می‌کنند که حتی برای بسیاری از فعالان شناخته شده نیست و استانداردهای حداقل را هم ندارد و هر بلایی که دلشان بخواهد در پستوهای این زندان‌ها بر سر زندانیان دگراندیش می‌آورند. نمونه‌های آن زندان اوین و گوهردشت و دیگر زندان‌های تهران و شهرستان‌هاست که زندانیان سیاسی را در بدترین شرایط حبس می‌کنند و هیچ اطلاع دقیقی از وضعیت اتاق‌های پنهان و شکنجه گاه‌های آن و هم‌چنین زندان‌های مخفی نیروهای مختلف امنیتی در دست نیست. نمونه دیگر زندان کهریزک است که تعدادی از زندانیان سیاسی سال 88 را در آن سوله‌ها شکنجه دادند و کشتند. فاجعه دیگری که در جریان است، مساله تخریب زندان اوین، نه به منظور کاهش زندان و زندانیان سیاسی، بلکه برای پاک کردن آثار جنایت و تاریخ آن است.

وضعیت بد گورستان‌های دگراندیشان
وضعیت گورستان‌های دگراندیشان نیز بهتر از وضعیت زندگان‌شان نیست،  هر روز خبر می‌رسد که گورستان‌ها را تخریب کرده‌اند و اجازه حتی برگزاری مراسم آزادانه به خانواده‌ها نمی‌دهند. گورستان خاوران یکی از نمونه‌های بارزی است که پس از سی و چهار سال از تاسیس آن، هنوز هیچ نشانه‌ای از کشته شدگان در آن نیست و نمی‌گذارند که خانواده‌ها آزادانه در آن رفت و آمد کنند و گلی یا نشانه‌ای بر خاک عزیزشان بگذارند. مدفون شدگان دگراندیش در شهرستان‌ها نیز وضعیت مشابهی دارند، خانواده‌ها یا اصلا نمی‌دانند عزیزشان در کجا مدفون شده است یا حق برگزاری مراسم آزادانه ندارند یا گورستان‌هایی که دایم در معرض تخریب و بازسازی است که آثار جنایت‌شان را پاک کنند. 

توافق هسته‌ای و سرکوبِ بیشتر دگراندیشان
جمهوری اسلامی پس از این همه سال شعار مبارزه با آمریکا و غرب، بالاخره بر سر منافع مشترک‌اش با غرب به توافق رسید، هرچند خوشحالیم که بالاخره این بهانه تمام شد و شاید مردم پیگیرتر از گذشته به دنبال مطالبات خود برای بهبود زندگی‌شان باشند. هم‌چنین ممکن است با این توافق، سایه جنگ از سر مردم برداشته شد، ولی واقعیت این است که آمریکا و هم پیمانان‌اش دیگر توان جنگ با ایران را نداشتند و به همین دلیل به این نتیجه رسیدند که باید با ایران تفاهم کنند تا منافع‌شان تامین شود، ایران نیز همین وضعیت را داشت، زیرا با شرایط بحرانی جامعه، چاره‌ای دیگری جز تفاهم با غرب نداشت. 
در 13 سال گذشته، مساله هسته‌ای، حرف اول را می‌زد و به محضی که خواسته‌ای اجتماعی و جدی مطرح می‌شد، حکومت مردم را به سکوت وا می‌داشت و وعده سر خرمن می‌داد که ابتدا باید مساله اتمی را حل کند و بعد به مشکلات داخلی مردم برسد. حال امیدواریم مردم با تاکید بر خواسته‌های خود، بتوانند شرایط را به گونه‌ای تغییر دهند که بهبودی در زندگی‌شان پیش بیاید. 
ولی، چه ضمانتی وجود دارد که دوباره سرکوب تشدید نشود، همان کاری که پس از پذیرش قطع نامه 598 اتفاق افتاد و بهترین و عاشق‌ترین انسان‌ها را در زندان‌ها و بیرون از زندان به فجیع‌ترین شکل ممکن کشتند یا آواره شهرها و کشورهای دیگر کردند یا با سرکوب شدید و ایجاد فضای رعب و وحشت، حتی زندانیان آزاد شده را به سکوت وادار کردند. 
چه ضمانتی وجود دارد، وقتی قوانین همان قوانین است و بدتر شده و بهتر نشده است، با قانون مجازات اسلامی باز هم  می‌توانند از هر حرکتی جلوگیری کنند و انسان‌های آزادی‌خواه را به زندان بیاندازند و اعدام کنند. 
حکومت هم‌چنان گذشته و یا شاید بیشتر از گذشته مشغول سرکوب است، از سرکوب کارگران و معلمان و پرستاران و دانشجویان و نویسندگان گرفته تا سرکوب مراسم‌های یادبود؛ هم‌چون مراسم شاملو، مراسم سالگرد خانواده‌ها در خاوران و مراسم سالگرد قتل‌های زنجیره‌ای در سال 77 و مراسم خانواده‌ها در سال 88 و غیره در خانه‌ها و در گورستان‌ها، دوباره احضارها و بازجویی‌ها و تلفن‌های تهدید  آمیز شروع شده است و خانواده‌ها را برای ساده‌ترین خواست‌شان مورد اذیت و آزار و تهدید قرار می‌دهند. امسال شاهد بودیم که درِ خاوران را دوباره بر روی خانواده‌ها بستند و نگذاشتند خانواده‌ها به داخل خاوران بروند.  

ما چه می‌خواهیم:
ما می‌گوییم، این بیدادگری را تا به کجا باید تحمل کرد؟ آیا زمان آن نرسیده است که کمی جدی‌تر به این مساله برخورد کنیم. خواسته ما نیز اصلاح است، ولی اصلاح ساختار و قوانینی که سراسر بیداد و تبعیض است.
ما می‌گوییم، جایگاه آزادی بیان و اندیشه در قوانین ما کجاست؟ اگر این قوانین تغییر نکند و تمامی انسان‌ها فارغ از تفکر و اندیشه‌شان نتوانند حرف بزنند، چطور می‌توان گفت که به سمت بهبود پیش می‌رویم.  
ما می‌گوییم، تا زمانی که این شرایط تغییر نکند، هم‌چنان زندانی سیاسی و اعدام و شکنجه و محرومیت و محدودیت خواهیم داشت و بهبود شرایط امکان ناپذیر است.

ما سه خواسته مشخص دادخواهانه را همواره پیگیری و بر آن تاکید کرده‌ایم.
ما می‌خواهیم که تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی آزاد شوند و معتقدیم تا زمانی که آزادی بیان و اندیشه نباشد، این خواسته محقق نخواهد شد.
ما می‌خواهیم که مجازات اعدام لغو شود و معتقدیم تا زمانی که قوانین ما بر مبنای یک ایدئولوژی خاص و بر مبنای حذف دگراندیشان است، امکان لغو مجازات اعدام وجود ندارد.
ما می‌خواهیم تمامی آمران و عاملان جنایت‌های صورت گرفته در جمهوری اسلامی به صورت علنی و عادلانه محاکمه شوند و می‌دانیم که خود جنایت کار نمی‌تواند خود را محاکمه کند، به خصوص در شرایطی که نه قوه قضاییه مستقل و عادل داریم و به تبع آن نه دادگاه‌های عادل، بنابراین باید به سمتی برویم که با تغییر ساختار و قوانین ناعادلانه، این شرایط فراهم گردد که مسئولان جنایت‌ها در دادگاهی عادل و علنی محاکمه شوند و مجازاتی غیر از اعدام برای آن‌ها در نظر گرفته شود.
ما از مردم شریف و آزادی‌خواه ایران، از تمامی نهادها، سازمان‌ها و افراد مستقلی که به این خواسته‌ها اهمیت می‌دهند، مصرانه می‌خواهیم که برای فراهم کردن این شرایط و رسیدن به این خواسته‌های دادخواهانه ما را پشتیبانی کنند. ما صدایی از جنبش دادخواهی ایران هستیم و تلاش می‌کنیم همراه با خانواده‌های داغدار جلوی بی‌عدالتی‌ها بایستیم و برای رفع آن بکوشیم.
 
مادران پارک لاله ایران
چهاردهم شهریور 1394
http://www.mpliran.org/2015/09/blog-post_5.html

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

نشست پالتاکی شبکه همبستگی برای حقوق بشر در ایران


نشست پالتاکی شبکه همبستگی برای حقوق بشر در ایران

دادخواهم این بیداد را
با شرکت: شادی صدر، جعفر یعقوبی، بیژن میثمی

 با نوای سنتور بیژن مثیمی 

زمان: یکشنبه ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۵ ساعت ۱۲ بوقت شرق امریکا، ۹صبح بوقت
 غرب امریکای شمالی، ۱۸ بوقت اروپای
 مرکزی، ۲۰:۳۰ بوقت ایران

آدرس اتاق پالتاک:
Solidarity for human rights in iran
sub category: community & family
category: Middle East

۱۳۹۴ شهریور ۱۴, شنبه

"بیانیه" جان یک زندانی سیاسی کُرد در خطر است


"بیانیه" جان یک زندانی سیاسی کُرد در خطر است



بیست نهاد حقوق بشری و مدنی در بیانیەی مشترک نسبت به وضعیت وخیم و خطر جدی مرگ که جان زندانی سیاسی کُرد" افشین سهراب زاده" را تهدید می کند، هشدار دادند.

این نهادها در بیانیه خود گفتنەاند: «ما بعنوان نهادهاي حقوق بشري و مدنی »، نسبت به خطر جدی که جان این زندانی سیاسی را تهدید می‌کند هشدار می‌دهيم و از گزارشگر ویژه و کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین‌المللی، خواستار انجام اقدامات فوری برای نجات جان این زندانی سیاسی هستيم.

متن کامل بیانیه به شرح زیر می باشد:

«افشین سهراب‌زاده» ۲۴ ساله، یکی از زندانیان سیاسی کُرد محبوس در «زندان میناب» است. “او به دلیل ابتلا به بیماری سرطان روده و خونریزی داخلی، در معرض خطر جدی مرگ قرار دارد.”
طبق گزارش کانون مدافعان حقوق بشر کردستان، این زندانی سیاسی کُرد، پس از گذشت دو سال درخواست مکرر برای درمان، صبح روز دوشنبه ۲ شهریورماه ۱۳۹۴، از «زندان میناب» جهت معالجه به «زندان اوین» در تهران منتقل شد. او پس از دو روز بدون انجام هیچ‌گونه اقدام درمانی و با درخواست دادستانی کردستان، به «زندان میناب» بازگردانده شد.
به گفته خانواده این زندانی سیاسی، “افشین جز پوست و استخوان به دلیل ابتلا به سرطان روده، چیزی از وجودش نمانده است. او تاکنون در حبس بوده و دادستان میناب و عوامل قضایی در کردستان علت تاخیر مرخصی و یا انتقال ایشان را به نوبت به یکدیگر پاس داده‌اند.”
از سوی دیگر پزشک معتمد «کمیسیون پزشکی زندان‌های استان هرمزگان»، پیش‌تر در جریان معالجه این زندانی، با ارسال نامه‌ای به مسوولان زندان و دادستان شهر «میناب»، وضعیت این زندانی بیمار را بحرانی اعلام کرده بود. «دادگستری استان کردستان» در آن زمان با اعزام به مرخصی درمانی او مخالفت کرده بود.
«افشین سهراب‌زاده»، اهل کرمانشاه در ۱۸ خردادماه ۱۳۸۹، توسط نیروهای «اداره اطلاعات شهر کامیاران» بازداشت شد و از سوی شعبه دوم «دادگاه انقلاب اسلامی سنندج»، به اتهام “محاربه” از طریق عضویت در یکی از احزاب کُرد مخالف حکومت (کومه‌له)، به تحمل ۲۵ سال زندان همراه با تبعید به «زندان میناب» محکوم شد. او اوایل اسفندماه سال ۱۳۹۰، از «زندان مرکزی سنندج» به «زندان میناب» تبعید شد.
گفته شده این زندانی سیاسی کُرد در زمانی که در «اداره اطلاعات کامیاران» بازداشت بوده، “از سوی شهرام رحیمی معاون وقت اطلاعات کامیاران به شدت شکنجه شده است.”
منابع مطلع از وضعیت این زندانی، شکنجه‌های این زندانی را بی‌رحمانه توصیف کرده‌اند و گفته‌اند: “افشین از ناحیه بینی دچار شکستگی شده است. بر اثر ضربات شدید وارده از سوی شهرام رحیمی مامور اطلاعات، فتق این زندانی سیاسی پاره می‌شود و با همان وضعیت به رجایی شهر کرج فرستاده می‌شود. او پس از ۲۰ روز بدون درمان، دوباره به اتاق‌های بازجویی اداره اطلاعات سنندج بازگردانده می‌شود. هنگامی که این زندانی چندین بار از شدت درد از هوش می‌رود، در یکی از بیمارستان‌های شهر سنندج تحت عمل جراحی فتق قرار می‌گیرد، به صورتی که پس از این عمل، برای نزدیک به ۹ ماه به وی سوند وصل می‌شود.”
«ما بعنوان نهادهاي حقوق بشري و مدنی »، نسبت به خطر جدی که جان این زندانی سیاسی را تهدید می‌کند هشدار می‌دهيم و از گزارشگر ویژه و کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین‌المللی، خواستار انجام اقدامات فوری برای نجات جان این زندانی سیاسی هستيم.
همچین از دولت ایران می‌خواهيم که «افشین سهراب‌زاده»، زندانی سیاسی بیمار را هرچه زودتر آزاد و دسترسی او را به مراقبت‌های پزشکی تسهیل کند.

مادران پارک لاله ایران
حامیان مادران پارک لاله - دورتموند
حامیان مادران پارک لاله - هامبورگ
حامیان مادران پارک لاله - لندن
حامیان مادران پارک لاله - فرزنو
مادران صلح مونترال
انجمن جمهوریخواهان ایران - پاریس
انجمن همبستگی ایرانیان دالاس
بنياد اسماعيل خويي
باشگاه جنبش سکولار دمکراسی در لس آنجلس
شبکه همبستگی ملی ایرانیان فرزنو - کالیفرنیا
كانون فرهنگ و هنر فرزنو- کالیفرنیا
کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی - پاریس
کمیته دفاع از حقوق بشر در ایران - شیکاگو
کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی
كانون فرهنگی و حقوق بشری سيمرغ
همبستگی برای جمهوری عرفی و حقوق بشری در ایران - نیویورک
همبستگی برای جمهوری عرفی و حقوق بشری در ایران - لوس انجلس
همبستگی برای جمهوری عرفی و حقوق بشری در ایران - اورنج کانتی
همبستگی برای جمهوری عرفی و حقوق بشری در ایران- مونترال

شنبه - ۱۴ شهریور - ۱۳۹۴ 05 - 09 - 2015