۱۳۹۵ خرداد ۲۴, دوشنبه

پرستو فروهر: تهمت و تهدید به نام دفاع از مقدسات و به کام تله‌ی امنیتی

پرستو فروهر، خرداد ۱۳۹۵

تهمت و تهدید به نام دفاع از مقدسات و به کام تله‌ی امنیتی  

این نوشته واکنشی است به جنجالی که برانگیخته شد به دنبال انتشار عکسی از یکی از کارهای هنری مندر این نوشته به این جنجال و انگیزه‌های امنیتی دامن زدن به آن در رسانه‌های حکومتی می‌پردازم، اما هدف اصلی من توضیح گوشه‌ای از دیدگاه‌هایم در آفرینش هنری است تا با روشنگری در برابر این جنجال بایستمدر متن تصویرهایی گنجانده شده از آثاری که به آنها اشاره شده است.

دوستی می‌گفت دوست دیگری در انتخابات ایالتی به حزب نوظهور آلترناتیو برای آلمان (با گرایش‌های فاشیستیرأی داده استچند سال پیش اگر بود باورم نمی‌شدواقعیت اما معلم بی‌رحمی‌ستچشم آدم را باز می‌کند و گاه مصداق این کلیشه است که از پرتگاه‌ بحران‌های اجتماعی این ارزش‌های انسانی هستند که سقوط می‌کنند.
وقتی چند روز پیش گروهی از راست‌گرایان افراطی در شهرکی دورافتاده راه اتوبوس پناهجویان را سد کردند ویدئوی لرزانی به سرعت پخش شد که از بیرون اتوبوس نمای درون آن را نشان می‌داددر قاب پنجره‌ی فراخ اتوبوس زنان و کودکان وحشت‌زده‌ای مثل ماهی به قلاب تکان تکان می‌خوردندبه این تصویر هولناک خیره مانده بودم و به یاد آن «دوست» بودم که لابد به هنگام آن حمله در آتلیه‌اش نقاشی می‌کرده، یا سرگرم خواندن متن‌های موقری بوده است در باب ارزش «فرهنگ خودی» و لزوم پیشگیری از «بیگانه‌سازی» فرهنگی و اجتماعی در پی افزایش شمار خارجی‌ها در کشور.
من از خود می‌پرسم آیا همراهی با حزبی که ترس از بحران را ابزار سیاست‌ورزی کرده است می‌تواند مصداق دفاع از «فرهنگ» جامعه باشد؟ و آیا تنها آن کسانی‌که با عربده‌جویی سدمعبر کرده‌اند سبب‌ساز مهلکه‌ی مسافران اتوبوس بوده‌اند؟ آیا بدون آن ظرفیت خاموش خشک‌ذهنی و کینه‌توزی در برابر دیگری، که حالا از زیر پوست جامعه بیرون زده است، بدون آن رای‌دهندگان «دموکرات» که برای این حزب حضور موجه ساخته‌اند، این حمله‌ و دیگر نمونه‌های روزافزون آن ممکن بود؟ و آیا چشم‌پوشی و بی‌اعتنایی شهروندان فضای اجتماعی را به این غوغاسازان واگذار نمی‌کند؟ دوست دیگری می‌گفت انسانیت در برابر بحران تاب ایستادگی نداردو من از خود می‌پرسم چه پاسخی به این برداشت می‌توان داد، اگر در بزنگاه بحران پاسخ را نیابیم؟
در آن ویدئوی لرزان، دوربین از زاویه‌ی دید مهاجمان تصویر را ثبت کرده استما تماشاچی رنج مسافران می‌شویم و از مهاجمان تنها عربده‌های وقیح‌شان را می‌شنویم که شعار می‌دهند: «ما مردم‌ایم». چند سال پیش اگر بود این شعار را چه دوست داشتمجمله‌ی ساده و پرصلابتی که قریب سی سال پیش در آلمان شرقی مردمی تحت‌ستم سر دادند تا حق تعیین سرنوشت خویش را از حکومتی که خود را جمهوری مردمی می‌نامید پس بگیرند.
حالا اما مدتی‌ست که این شعار از سوی راست‌گرایان افراطی مصادره‌به‌مطلوب شده استو من از خود می‌پرسم آیا این جمله همان جمله است، حالا که از زبان کسانی بیرون می‌آید که آن‌ را ابزار نفرت‌پراکنی و چشم‌پوشی بر رنج دیگری کرده‌اند؟ و آیا این شعار، که سی سال پیش بیان آرمان مقدس‌ آن مردم بود، حالا هیچ قداستی دارد؟ آیا کلمات حاوی هیچ مفهومی جدای از هدف‌ها و کردارهای گویندگان‌شان هستند؟
چند سال پیش اگر بود فکر می‌کردم که این راست‌گرایان افراطی جماعت کوچکی‌ هستند که هر از گاه چاله‌هرز دهان‌شان را در حاشیه‌ای دورافتاده می‌گشایند و پی‌آمدش تنها انزجار عمومی‌ست؛ فکر می‌کردم اگر خود را مردم بنامند تنها دست‌مایه‌ی طنز خواهد شدحالا اما به پشتوانه‌ی آن «رأی‌»ها، که کسانی مانند آن «دوست» من به آن‌ها داده‌اند، «مردم» شده‌انداینجا و آنجا بسیج می‌شوند و بسیج می‌کنند تا دیگری را دشمن بنمایند و از دایره‌ی تعلق به مردم برانندو همین ظرفیت فاشیسم در «مردم» شدن است که آن را هولناک می‌کندکلمات هرچه باشند تفاوتی ندارند وقتی پی‌آمدشان آتش زدن است و چماق‌کشیدن و راه بستن.
در آن ویدئو در فاصله‌ی میان اتوبوس و مهاجمان چند پلیس‌ دیده می‌شوند که انگار نه خطر مهاجمان را درمی‌یابند و نه رنج مسافران رااما هر نقدی هم بتوان به چگونگی حضور آن‌ها داشت باید گفت که آن‌ها مجری قانون و نماینده‌ی ساختار قدرتی هستند که قول داده است حافظ جان و کرامت انسان باشد، قول داده است ضامن حقوق جهانشمول بشر باشد و مرز میان نفرت‌پراکنی و ابراز عقیده را پاس دارد.
اما اگر قانون و ساختار قدرت حاکم خود ناقض حق انسان بر عدالت و آزادی باشد، آیا مسئولیت فردی در پاسداری از این حقوق، و در فاصله‌گیری از موج هوچی‌گری‌های پر افترا و توهین بیشتر نمی‌شود؟ و آیا همدلی و همراهی با چنین موجی، با هر انگیزه که باشد، به همدستی با خشونت نمی‌انجامد؟
چند روز پیش از پخش آن ویدئو، شب از نیمه گذشته بود که دوست عزیزی از تهران ایمیلی برایم فرستادمقاله‌ای بود پر از تحریف و افترا که من را به بهانه‌ی یکی از کارهای هنری‌ام متهم به «توهین به مقدسات» می‌کردبر اساس قانون‌های حاکم بر ایران این اتهام، در صورت اثبات، سه تا ده سال مجازات زندان دارد.
بهانه‌ی مقاله در دشنام‌دهی به من یک عکس بود که شادی صدر، حقوق‌دان ساکن لندن، در صفحه‌ی فیس‌بوک و اینستاگرام خود منتشر کردعکس او را نشان می‌داد به همراه یک اثر هنری من، که در سال ۱۳۸۷ ساخته‌ام و همان سال و در سال‌های بعد در چند موزه در شهرهای اروپایی به نمایش درآمده استهمان هنگام نیز گزارش‌های مفصلی از این نمایشگاه‌ها در رسانه‌ها، از جمله رسانه‌های فارسی‌زبان بیرون ایران، منتشر شدمطرح شدن دوباره‌ی این اثر هنری در پی اعتراض به شادی صدر در چگونگی عکس گرفتن با اثر بوداین اثر هنری شکل ظاهری یک مبل راحتی را دارد، که بر تکیه‌گاه پشت و آرنج‌های آن پارچه‌های عزاداری مذهبی تکه‌دوزی شده‌اندعکس جنجالی نشان‌دهنده‌ی شادی صدر است که روی آن نشسته و گیلاسی در دست دارد که مایعی سفیدرنگ در آن استموج اعتراض از سوی کسانی که این عکس را مصداق توهین به مقدسات مذهبی و فرهنگ جامعه دیده بودند، به سرعت بالا گرفت، و در مدت کوتاهی به خشونت کلامی و بیان تهدیدهای هولناک بدل شدسپس ماجرا به تارنمای برخی از خبرگزاری‌های داخلی کشید، که اغلب متن واحدی را با آب‌وتاب و عکس و تفصیلات بازپخش کردند و با ارجاع به اعتراض‌های ذکر شده خود را بلندگوی «خشم و انزجار مردم» خواندندیک‌بار دیگر پای صهیونیسم و امپریالیسم به میدان کشیده شد، «روابط پشت‌پرده» با «جریان فتنه» بر ملا و «نقشه‌های شیطانی» در «تهاجم فرهنگی» افشا شدالبته فمینیسم، سکولاریسم و باور به حقوق بشر هم دوباره تبدیل به جرم کبیره شد.
عکس را در همان ابتدای انتشار آن در فیس‌بوک دیده بودم، اما میزان حساسیت و شدت جنجالی را که برانگیخت حدس نمی‌زدموقتی دامنه‌ی جنجال با غرض‌ورزی به من کشانده شد و چنین ابعادی یافت راستش بهت‌زده شدماینکه موجی از باژگونه‌نمایی و قضاوت‌های سهو یا مغرضانه اعتبار اجتماعی و فرهنگی‌ام را، که طی سال‌ها تلاش شرافتمندانه ساخته و پرداخته‌‌ام، اینگونه آلوده کردند، غمگین و خشمگین‌ام کرد.
چنین موج‌هایی از اتهام و افترا در ایران تاریخ دیرینه دارد، و هشداردهنده و شرم‌آور است؛ همواره بسترساز سرکوب دگراندیشان بوده استگاه پی‌آمد این موج‌ها حمله‌ی گروه‌های «خودسر» بوده است، گاه دشنام‌دهی‌ها و «سناریو»سازی‌های امنیتی در رسانه‌ها، و گاه پرونده‌سازی‌های قضایی.
نکته این‌ست که آنجا که قانون نه بازدارنده‌ی تجاوز به آزادی و کرامت انسان که تضمین‌کننده‌ی تبعیض و سرکوب است، به راه افتادن موج اتهام نه تنها به حرمت و احترام اجتماعی انسان‌ها ضربه‌های مهلک می‌زند بلکه می‌تواند بسترساز صدور احکام شرعی و قضایی شودو آنوقت می‌توان پرسید که «هم‌وطن غیور» آیا می‌بینی که همراه چه جماعتی به راه افتاده‌ای و با چه کسانی همزبان شده‌ای؟ و من از خود می‌پرسم در همراهی با موج سرکوب آیا می‌توان حرف حق زد؟ آنجا که به نام دفاع از «مقدسات»، به حکم قانون، تعزیر می‌کنند و حد می‌زنند و حبس می‌کنند آیا ندای وجدان انسانی به احتیاط در قضاوت و سخن فرانمی‌خواند؟ در چنین مهلکه‌ای آیا هیچ پرسشی یا پاسخی می‌تواند به جنبه‌ی نظری محدود بماند؟ به نظرم برای پرداختن به بحث‌های نظری، چه در حوزه‌ی حرمت مقدسات و چه در باب هنر، باید اول این مهلکه را خاموش کردباید ابتدا از آزادی بیان و از حرمت انسان دفاع کرد تا بتوان در یک موقعیت عادلانه و اخلاقی امکان پرسش و بررسی یافتدر غیر این صورت همدستی کردن است با آن بازجو که سال‌هاست مغرضانه پرونده‌سازی می‌کند، با آن «قاضی» که لابد حکم فرمایشی‌اش را از پیش نوشته است.
و من از همان ابتدا می‌دانستم که با یک تله‌ی امنیتی روبرو هستم که به قصد خاموش کردن صدای من در دادخواهی قتل‌های سیاسی و یادآوری جان‌های شریفی که به ناحق گرفته شدند، مهیا شده استسال‌هاست که این قصد را کرده‌اند و انواع شیوه‌ها و ترفندها، انواع تهدیدها و فشارها و تطمیع‌ها را به کار بسته‌اندحالا با حربه‌ی تخریب شخصیت وارد شده‌اند تا تصویر معوجی از من بنمایند که به فرهنگ مردم و باورهای مذهبی آنان توهین کرده استمی‌خواهند با این ترفند جو انزوایی را که تا کنون با دامن زدن به ترس و وحشت، با تهدید و سرکوب پدید می‌آوردند، حالا با ایجاد بیگانه‌سازی و بی‌اعتمادی، با شایع کردن تردید و بدفهمی تشدید کنندتهدید به محاکمه و مخلفات آن را هم چاشنی کرده‌اند تا حس ناامنی کنم و از عواقب سنگینی که به چنین بهانه‌ی پوچی می‌توانند به من تحمیل کنند بهراسم.
راستش بیش از آن به حقانیت آنچه در این راه گفته‌ام و کرده‌ام معتقدم، و بیش از آن در این راه رفته‌ام که حالا پا پس بکشمتعهدی در این راه دیده‌ام، مسئولیتی پذیرفته‌ام، چارچوبی برای آن تعریف کرده‌ام و شیوه‌هایی در پیشبرد آن به‌کار بسته‌ام که همچنان به آن‌ها وفادار خواهم ماندو همچنان که تا اینجای راه، امیدوارم از پشتیبانی و همدلی آنان که به حقانیت این راه باور دارند برخوردار بمانماین همراهی‌ها و همدلی‌ها را، از دور یا نزدیک، از سوی آشنا یا غریبه، کوچک یا بزرگ، همواره بسیار بسیار قدر دانسته‌ام زیرا که تنها پشت‌وپناه‌ام بوده‌اند.
و اگر آن‌ها که حالا برای تحریف و سرکوب بسیج شده‌اند یک‌بار دیگر خود را «مردم» می‌نامند، من اما به تجربه می‌دانم که مردم را در این موج‌های تحریک‌شده و دست‌آموز قدرت نمی‌توان خلاصه کردو به تجربه آموخته‌ام که به همدلی بسیاری از این مردم می‌توان چشم امید بست، حتی اگر گاه صدای‌شان به ما نرسد، حتی اگر گاه زیر فشار این‌همه رنج و سختی که بر آنان تحمیل شده است توان ابراز وجود نداشته باشند.
و به احترام تمام کسانی‌که از پرسش‌هایی که در ذهن‌شان پیدا شده بود چماق تکفیر نساختند و پشت ژست‌های نقادانه آتش‌بیار این تله‌ی امنیتی نشدند در نهایت قدردانی و با فروتنی سعی می‌کنم توضیحاتی بدهم درباره‌ی شیوه‌هایی که در ساخت اثر هنری به کار می‌بندم، که این روزها سبب برخی ابهام‌ها شده است.
خلق اثر هنری با طراحی و تولید اشیاء کاربردی تفاوت داردآنچه من به عنوان هنرمند طراحی می‌کنم، می‌سازم، می‌دوزم، چاپ می‌کنم و غیره همگی ساخته شده‌اند تا اثر هنری باشند، حتی اگر در شئ‌بودگی خود ظاهر یک شئ کاربردی را داشته باشنداثر هنری پیش از هر چیز می‌خواهد به مخاطب امکان تجربه‌ی هنر را بدهد و هر هنرمند در مسیر کار حرفه‌ای خود شیوه‌هایی را برای عرضه‌ی این تجربه به مخاطب انتخاب می‌کند و به مرور می‌پروراندبرای دریافت این شیوه‌ها لازم است مجموعه‌ی کارهای هنرمند بررسی شود، و به اثرها در روند شکل‌گیری این مجموعه نگاه شود تا بتوان مسیر کار، سبک، شیوه‌های کاربردی و دیدگاه‌های نظری هنرمند را در ارتباط درونی‌شان با یکدیگر دریافت.
یکی از راهکارهای من در ساخت اثر هنری ایجاد تداعی‌ها در ذهن مخاطب است، به واسطه‌ی اشیائی که تجربه‌های زیسته و روزمره‌ را به یاد می‌آورند، و برداشت‌ها و حس‌های مرتبط با این تجربه‌ها را فعال می‌کنند؛ از قبیل بادکنک، کاغذدیواری، توپ تخم‌مرغی، بالشت، صندلی اداری، مبل راحتی، تابلوهای راهنمایی رانندگی و غیره.
برای مثال استفاده از بادکنک به من امکان می‌دهد که مخاطب را به خاطرات کودکی‌اش باز گردانمامنیت و سبک‌بالی، تداعی‌های حسی این شئ هستندبا ورود به نمایشگاه بازدیدکننده با انبوه بادکنک‌هایی روبروست که بالای سرش شناورند و نخ‌های‌شان مثل خطوط سیاهی فضا را خط‌کشی کرده‌اندروی بادکنک‌ها طراحی‌هایی چاپ شده که مثل نقش‌ونگار تکرار می‌شوند و از دور تزئینی به نظر می‌رسندبا پایین کشیدن بادکنک است که او با طراحی‌های روی آن مواجه می‌شود، که صحنه‌هایی از شکنجه هستنداین همزمانی زیبایی و خشونت مخاطب را درگیر خود می‌کند و فضایی از کنکاش و ادراک می‌گشایداینجا بادکنک شئ واسطی‌ست که تجربه‌ی زیسته‌ی مخاطب را به اثر هنری پل می‌زند و از این‌رو مواجهه‌ی او با اثر فردی‌تر و درونی‌تر می‌شود.
نمونه‌ی دیگر را می‌توان در توپ تخم‌مرغی‌هایی دید که روی هریک واژه‌هایی نامفهوم خطاطی شده استاین «توپ»‌ها بخشی از یک اثر هنری من هستند، که از خطاطی واژه‌های نامفهوم بر دیوارها و زمین و سقف مکان نمایشگاه ساخته می‌شوداینجا مکان تحول می‌یابد و خود به یک اثر هنری بدل می‌شود، که ایستایی و اقتدار «مکان» را به چالش می‌کشدتوپ‌های خطاطی‌شده روی سطح زمین پخش شده‌اندتوپ‌ها هم مانند آن بادکنک‌ها دیگر آن شئ‌ای که بودند، نیستند، اگرچه همان حرکت‌ها و صداها را تولید می‌کنند که توپ‌های معمولیاینجا اما سلول‌های کوچک یک اثر هنری می‌شوند که لغزندگی و فرّاری را تداعی می‌کنند.
اینکه در خارج از فضای نمایشگاه با این «توپ‌ها» یا «بادکنک‌ها» بازی شود یا با احترام سر تاقچه‌ای گذاشته شوند یا غیره، در اختیار و مسئولیت هنرمند نیستبه باور من اختیار و مسئولیت مؤلف اثر در چگونگی خوانش آن، آنجا که تولید اثر به پایان می‌رسد تمام‌شده است.
همچنان که از خطاطی، نقش‌ونگار یا برخی المان‌های نگارگری سنتی ایرانی (مینیاتوربرای خلق اثر بهره گرفته‌ام از پارچه‌های عزاداری نیز استفاده کرده‌امهمه‌ی این‌ها تولیدات فرهنگی سرزمین من هستند و برقراری رابطه‌ی خلاقانه با آن‌ها را لازمه‌ی پویایی فرهنگی‌ می‌دانمکاربرد این کتیبه‌ها برای من مانند یک نقل‌قول استنقل‌قولی از نمادهای بصری و مفهومی فرهنگ مذهبی جامعه‌، که در دوران معاصر به نمادی از قدرت سیاسی حاکم نیز بدل شده استتکه‌دوزی این پارچه‌ها در کارهای من مانند نشانه‌ای‌ست که اشاره به پدیده‌ای داردپدیده‌ی مورد توجه من امتزاج این نمادهای سنتی با زندگی امروزی جامعه است، چه در بعد سیاسی و چه در بعد فرهنگ عامهاثر ساخته‌شده انعکاسی‌ست از امتزاج‌هایی که در واقعیت روزمره‌ی جامعه وجود دارد و گاه بسیار نامتجانس می‌نمایند.
صندلی به عنوان یک شئ نمادی‌ست از جایگاه انسانبرای مثال صندلی گردان، تداعی‌کننده‌ی فضای اداری و نماد آن مقامی‌ست که بر آن تکیه می‌زند، نماد قدرت در ساختار بروکراتیک استو مبل راحتی نمادی از تکیه زدن بر جایگاهی راحت و بی‌دغدغه است، تداعی‌کننده‌ی لم دادن استتکه‌دوزی پارچه‌های عزاداری بر این صندلی‌ها و مبل‌ها اشاره‌ای‌ست به امتزاج جایگاه قدرت و مذهببرای تأکید بر جنبه‌ی مفهومی اثر، فرم این اشیاء هنری طوری طراحی شده که نه تنها تداعی‌کننده‌ی صندلی گردان یا مبل راحتی، که تداعی‌کننده‌ی پیکر انسان نیز باشند؛ فرد به صندلی‌اش بدل شده و صندلی به فرد؛ جایگاه فرد و خود فرد یکی شده‌ است و نمادهای مذهبی را به پوشش و نشان خود بدل کرده است، از آن‌ها برای جایگاه قدرت خود ظاهر ساخته است.
به نظرم برای درک یک اثر هنری مهم است که تمثیل‌ها و اشاره‌های آن را ساده‌سازی نکرداثر هنری وجود پیچیده‌ای‌ست که فضایی از تخیل و تفکر می‌گشاید، و ادراک آن تنها در گشودن ذهن به پیچیدگی‌ها و ظرافت‌های معنایی آن میسر می‌شودوگرنه سوءتفاهم ناگزیر استاین اشیاءی که من ساخته‌ام اثر هنری هستند و نه صندلی یا مبل روزمرهنه به قصد توهین به باورهای مذهبی و مقدسات ساخته شده‌اند و نه به قصد دادن شعارهای سیاسیو اگرچه که کارهای هنری من را «هنر سیاسی» نامیده‌اند و اگرچه من به عنوان شهروند به سیاست‌ورزی به عنوان امری رهایی‌بخش باور دارم، اما همواره سعی کرده‌ام که مرز میان هنر و سیاست را، و تفاوت شیوه‌ها و هدف‌های هریک را، دریابم و از سوءاستفاده‌ و ابزارسازی هریک از دیگری پرهیز کنم.
اما این سوءاستفاده از سوی نهادهای امنیتی در سانسور کارهای هنری من بارها و بارها انجام شده استنمونه‌ی آخر آن در اسفندماه سال پیش بود که پس از احضار و بازجویی مسئولان یک چاپخانه و یک گالری در تهران دستور ممنوعیت انتشار و رونمایی یک کار هنری من را صادر کردند.
اثر هنری «تقویم خودکشی خانگی برای همه‌ی سال‌ها» نام دارداینجا هم اثر در قالب یک شئ کاربردی، تقویم، ارائه شده است، تا برای مخاطب روزمرگی و تکرار را تداعی کنداثر حاوی دوازده طراحی از صحنه‌های خودکشی زنان در فضای خانگی‌ست، که در صفحه‌بندی آن نام هر ماه و شماره‌ی هر روز آمده است اما سال بخصوصی نداردطراحی‌ها به شدت وام‌گرفته از نگارگری‌های سنتی ایرانی (مینیاتورهستند، انباشته از ظریف‌کاری و نقش‌ونگار و تنوع رنگ‌های موزونو همه‌ی این المان‌ها به کار گرفته شده‌اند تا مخاطب میان حظ بصر از زیبایی‌های نقش‌شده و دریافت روایت تلخ تصویر گیر بیافتد و درکی از همزمانی پدیده‌های متضاد، همزمانی زیبایی و خشونت بیابد، و دشواری و مسئولیت عمل دیدن و چگونه دیدن را دریابد.
در یکی از آن بازجویی‌ها گفته شده بود که این اثر هنری مشکل‌ساز نیست، بلکه این هنرمند و نام اوست، که مشکل‌ساز استو آیا این ممنوعیت و نمونه‌های دیگر آن نمایانگر سیاست آنان در حذف حضور اجتماعی و فرهنگی من در ایران نیست؟ به قصد بریدن پای من از آن سرزمین و خانه که متعلق به آن هستم نیست؟
به‌طور کلی آنچه در تولید هنر برای من جذاب است تلاش برای گشودن فضای تفکر به ساختار و مکانیسم‌های قدرت استمذهب آنجا که باور انسان است به امر قدسی و آنجا که یکی از رکن‌های فرهنگ ملی‌ست همواره برای من حریم محترمی بوده استاما آنگاه که به نقش مذهب در حوزه‌ی قدرت سیاسی نگاه می‌کنیم به نظرم به همان اندازه نقدپذیر است که هر ساختار قدرت دیگری که بر سرنوشت جامعه و انسان حاکم می‌شوددر چنین رویکردی استفاده از نمادهای مذهبی در هنر دیگر ارجاع به امر قدسی ندارد که نمادی از ساختار قدرت استاز چنین زاویه‌ای من شهروند و من هنرمند نه تنها حق نقد که مسئولیت نقد دارم.
در پرونده‌ی قتل پدرومادرم، که من آن را خود خوانده‌ام و از آن یادداشت‌برداری کرده‌ام، آن کس که مادر من را به قتل رسانده نوشته است که ضربه‌های مهلک چاقو را با ذکر یا زهرا بر تن او زده استو در ادامه نوشته است که او و همکارانش همیشه چنین مأموریت‌هایی را با ذکر نام ائمه انجام داده‌اندآیا این ذکر از زبان او حامل هیچ تقدسی بوده است؟ و آیا می‌توان این ذکر را از زبان آن قاتل همان ذکری دانست که مادربزرگ شریف من به زبان می‌راند در دادخواهی فرزندش؟ میان مذهب و آن ساختار قدرتی که از مذهب ابزار سرکوب می‌سازد تفاوت بزرگی وجود دارد که من هیچ‌گاه نادیده نگرفته‌اماما آیا آنان که حالا تله‌ی امنیتی برای من ساخته‌اند این تفاوت را قائل هستند؟
و من به رسالت هنر در انعکاس تجربه‌های زیسته‌ی انسان باور دارم، به آزادی هنر باور دارم و برای خلق اثر هنری، که حرفه‌ی من است، به آزادی اندیشه و آزادی بیان نیاز دارم.
و همه‌ی اثرهای هنری که تولید کرده‌ام و همه‌ی توضیح‌هایی که درباره‌شان داده‌ام می‌توانند مورد پرسش و نقد قرار بگیرند، نفی یا تأیید شوند اما جای این‌همه در حوزه‌ی فرهنگ و هنر استو هنر را به دادگاه نمی‌کشند، هنر را نقد می‌کنندو نقد گشودن فضای اندیشیدن و گفتگوست، نه ابزار سرکوبو آن‌کس که دانسته یا ندانسته نقد اندیشه و هنر را به ابزار اعمال قدرت بدل می‌کند به حذف اندیشه و حصر هنر یاری می‌رساندو این مسئولیت ماست که فضای نقد را از آفت‌ هوچی‌گری‌های بی‌مایه و از آفت خشونت و سرکوب بزداییم.

پرستو فروهر، خرداد ۱۳۹۵

توضیح:
از آنجا که در طی روزهای گذشته بارها، از سر همدلی یا مچ‌گیری، از من خواسته شد که درباره‌ی آن عکس شادی صدر و حتی خود او نظر بدهم اینجا تصریح می‌کنم که «اعلام موضع» درباره‌ی آن تصویر یا نظرهای سیاسی و شیوه‌های حرفه‌ای او، که ترجیع‌بند این غوغا شد، در شرایطی که او با هزاران تهدید به قتل و تجاوز روبرو شده است، نه با معیارهای انسانی من خوانایی دارد و نه با آن اخلاق سیاسی که در آن بزرگ شده‌ام و به آن پایبندمو پایبندی به این معیارها در شرایط دشوار است که محک می‌خورد.

++++
یک برگ از تقویم خودکشی خانگی برای همه‌ی سال ها


پیشاپیش سپاسگذار شما در بازپخش این متن هستم
تصویرها:
مکان و سال تصویرسنت پاول، ۱۳۹۲
مکان و سال تصویرپیتزبورگ، ۱۳۹۱
 
مکان و سال تصویراشفن‌بورگ، ۱۳۸۶
مکان و سال تصویرویسبادن، ۱۳۹۲

مادران پارک لاله ایران: «ما خواهان بررسی جدی نقض حقوق بشر در ایران و پاسخ گویی شفاف مسئولان هستیم»

«ما خواهان بررسی جدی نقض حقوق بشر در ایران و پاسخ گویی شفاف مسئولان هستیم»


 این درخواست با ذکر نمونه‌هایی از موارد نقض حقوق بشر در ایران، به ویژه در مورد وضعیت زندان‌ها برای سازمان و نهادهای بین المللی ارسال شد و منتظر بررسی جدی آن هستیم. 

مادران پارک لاله ایران



نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران بیداد می‌کند و باید راهی جدی برای برون رفت از آن بیابیم. در کشور ما آزادی اندیشه و بیان حکم کیمیا دارد و هیچ انسان معترضی؛ از فعال سیاسی و اجتماعی، بهایی، مسیحی، کلیمی، زرتشتی، سنی، بی‌مذهب، ترک، کورد، بلوچ، لر و ترکمن گرفته تا فعالان کارگری، معلمان، زنان، نویسندگان، هنرمندان و روزنامه نگاران از شر ارگان‌های مختلف حکومتی آسایش ندارند و همه را به اشکال مختلف تحت فشار و پیگرد قانونی و فراقانونی قرار می‌دهند. حتا خانواده‌های آسیب دیده از دست این آزادی کُشان در امان نیستند و گاهی با تهدید و گاهی با جلوگیری از اشتغال آنان، فشارها را دوچندان می‌کنند.

این بی عدالتی، سنگ بنایی است که حکومت اسلامی ایران از همان ابتدای به قدرت رسیدن‌اش گذاشت و تا به امروز نیز همین روند به اشکال مختلف ادامه دارد[i]. آزادی‌خواهان را با احکام ناعادلانه به بند می‌کشند و برخی را اعدام می‌کنند یا آن‌ها را با وثیقه‌های سنگین زیر حکم نگاه داشته و با انواع و اقسام شکنجه‌های روحی و جسمی در درون زندان‌ها یا بیرون از زندان، آرام و قرارشان را گرفته‌اند. زندانیان در زندان نیز تأمین جانی و سلامتی ندارند و مدت‌های طولانی آن‌ها را در وضعیت بلاتکلیف نگاه می‌دارند و در بسیاری موارد برای اقرار گیری آن‌ها را به شدیدترین شکل ممکن شکنجه می‌کنند. آن‌هایی که به حبس محکوم می‌شوند نیز به دلیل نبود استانداردهای لازم در زندان‌ها و عدم پاسخ گویی مسئولان، با خطر جدی مرگ یا با انواع و اقسام بیماری‌های سخت روبرو بوده و از درمان‌شان جلوگیری می‌کنند و گاهی تا پایان عمر سلامتی جسمی و روحی‌شان را از دست داده و خودشان و خانواده درگیر می‌شوند یا با مرگ‌های مشکوک در زندان از بین می‌روند یا کشته می‌شوند. برخی از زندانیان نیز مجبورند برای اعتراض به احکام ناعادلانه یا توجه مسئولان به خواسته‌های حداقلی‌شان، اعتصاب غذا کنند و این رویه وضعیت‌شان را روز به روز بدتر می‌کند.


مدیریت چندگانه سازمان زندان‌ها نیز، تحمل شرایط را برای مردم به مراتب سخت‌تر کرده است. ارگان‌های وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران و نیروی انتظامی بر زندان‌های ایران نظارت دارند و به همین دلیل احکام زندانیان در موارد مشابه با همدیگر تفاوت چشمگیری دارند. زندانیانی که توسط سپاه بازداشت می‌شوند، با شرایط بسیار بدتر و با احکام سنگین‌تری روبرو هستند. احکام حیرت انگیزی که بیشتر برای بالا بردن فضای ترس و وحشت از ادامه‌ی فعالیت صادر شده است و هیچ مبنای منطقی برای صدور این احکام وجود ندارد.[ii] 
هم‌چنین، نبود قانونی مبتنی بر رعایت حقوق بشر و احترام به کرامت انسانی، بحران‌های مختلفی را در درون زندان‌ها ایجاد و ضرورت بررسی جدی نقض حقوق بشر در درون زندان‌هارا نیز دوجندان کرده است. [iii]


جناب آقای زید رعدالحسین، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل،

صبر ما دیگر به پایان رسیده است، ما کشتارهای دهه شصت و به ویژه کشتار وحشیانه زندانیان سیاسی در تابستان سال 67 توسط حکومت اسلامی ایران و سکوت سازمان ملل در برابر آن را فراموش نکرده‌ایم و هم‌چنان پیگیر کشفِ حقیقت هستیم. شما پس از سال‌ها مبارزه و جنگ‌های پیاپی بین کشورها و بی‌عدالتی‌های گسترده در سطح دنیا، به چنین مسئولیتی دست یافته‌اید. ما از شما می‌خواهیم که چشم‌تان را بر نقض حقوق بشر در ایران نبندید و اجازه ندهید که کشورهای عضو آن سازمان، رعایت حقوق بشر را فدای منافع اقتصادی خود کنند.
بی‌تردید ما می‌دانیم که این وضعیت با پیگیری و حرکت مستمر و مستقیم مردم هر کشوری از پایین تغییر خواهد کرد و با تمام این فشارها، مبارزه‌ی فعالان سیاسی و اجتماعی و خانواده‌های آسیب دیده در ایران هم‌چنان در اشکال مختلف با خواسته‌های مشخص[iv] در جریان است و مسئولان حکومتی نمی توانند ایستادگی مردم در برابر دیکتاتوری را متوقف کنند.

ولی این را هم می‌دانیم که سازمان ملل و همه‌ی نهادهای حقوق بشری مرتبط که در این ارتباط مسئولیتی به عهده گرفته‌اند، یا اگاهانه و داوطلبانه فعالیت سیاسی و اجتماعی می‌کنند، نیز در برابر ما مردم و جامعه مسئولند و از شما انتظار داریم که در این راه سخت، ما را یاری نمایید. همان‌گونه که با آمدن صلیب سرخ در سال 1356، جلوی اعدام‌ها گرفته شد و وضعیت زندان‌ها کمی بهبود یافت.

ما از سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری ایرانی و بین‌المللی می‌خواهیم که به مسئولانِ حکومت اسلامی ایران فشار بیاورند تا آن‌ها را ملزم به رعایت تعهدات بین‌المللی خود و انجام خواسته‌های زیر کنند.‌ 


1-    گزارش‌گر ویژه آن سازمان (احمدشهید)، هرچه زودتر به ایران بیاید و وضعیت حقوق بشر و وضعیت زندان‌ها و زندانیان را از نزدیک بررسی کند.
2-    گزارشی دقیق و شفاف از وضعیت زندان‌ها و زندانیان و زندانبان‌ها و روش‌های مواجهه با زندانی به مردم ارایه شود. 
3-    تعداد دقیق زندانیان سیاسی و حکم‌های صادر شده برای هر یک و وضعیت کنونی‌شان را در تمامی زندان‌های کشور بدانیم.
4-    گزارشی دقیق و شفاف از تمامی زندان‌های کشور(چه زندان‌های رسمی، چه زندان‌های غیر رسمی که زندانیان را در آن نگاه داری می‌کنند)، به مردم ارایه شود.
5-    متهمان با وکیل خود خواسته و در دادگاهی علنی محاکمه شوند.
6-    احکام اعدام و حبس‌های طولانی مدت و وثیقه‌های سنگین برداشته شوند یا شرایطی فراهم شود که خانواده‌ها مجبور نباشند به تنهایی این بار سنگین را بر دوش کشند.  
7-    اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر پذیرفته شود و قانون بازداشت منتقدانِ حکومت و حمله به خانه‌ها و میهمانی‌ها و شکنجه برای اعتراف گیری و احکام ظالمانه و قرون وسطایی شلاق زدن و سنگسار لغو گردد.  

  
مادران پارک لاله ایران
خرداد 1395



رونوشت:

- آقای بان کی‌مون، دبیرکل سازمان ملل متحد
- آقای احمد شهید، گزارش‌گر‌ ویژه سازمان ملل برای وضعیت حقوق بشر در ایران
- آقای کریستُف هینز،  گزارش‌گر ویژه‌ی اعدام‌های فراقضایی، فوری یا خودسرانه
- آقای خوان مندِز، گزارش‌گر ویژه‌ی شکنجه و دیگر رفتارها و مجازات‌های ظالمانه، غیرانسانی یا تحقیرآمیز
- سازمان دیده بان حقوق بشر
- فدراسیون بین‌المللی جامعه‌های حقوق بشر
- جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران
- کانون مدافعان حقوق بشر در ایران
- سازمان عفو بین‌الملل








مسئولان حکومتی، از همان روزهای اول به قدرت رسیدن‌شان در سال 57، با نهاد سازی‌های مختلف نظامی، امنیتی و اطلاعاتی، هم پیمان با همدیگر، تعداد زیادی از زندانیان سیاسی و عقیدتی را به بند کشیدند و شکنجه کردند و کشتند، تا صدای اعتراض مردم به جان آمده را خاموش کنند. با توافق قطع نامه 598 و پایان جنگ ایران و عراق در سال 67، طی حکمی از آیت الله خمینی(ولی فقیه و رهبر وقت)، هزاران نفر از زندانیان سیاسی باقی مانده در زندان‌ها را نیز به وحشیانه‌ترین شکل ممکن، در سکوت خبری و مخفیانه کشتند و ناپدید کردند و با ایجاد فضایی به شدت رعب آور، با سر دادن شعار سازندگی، تثبیت قدرت‌شان را به رخ ما کشیدند. سایر فعالان سیاسی جان به در برده نیز به ناچار یا گوشه نشین یا مجبور به ترک کشور شدند و آرام آرام اغلب مخالفان سیاسی را از گردونه فعالیت در ایران خارج کردند. 
در دهه هفتاد، اختلاف‌های درون قدرت برای سهم خواهی بالا گرفت و اعتراض به سیاست مطلقه‌ی حاکم با شعار اصلاحات از بالا نمایان شد. زنان، دانشجویان، کارگران، نویسندگان، اقوام و سایر گروه‌های معترض به تنگ آمده از استبداد نیز فعالیت‌های مدنی خود را از پایین آغاز کردند، ولی این کجا و آن کجا، معترضان درون حکومتی امکانات فراوانی در اختیار داشتند و از لابی‌های قدرت استفاده می‌کردند، ولی مردم معترض، با حداقل امکانات، از جان مایه می‌گذاشتند و با تهدیدهای مداوم اخراج از کار و دانشگاه و حبس و زندان و تحقیر و محرومیت‌های اجتماعی روبرو بودند. به ویژه فعالان در شهرستان‌ها وضعیت به مراتب بدتری داشتند و دارند.
اصلاح طلبان حکومتی که کم کم داشتند از گردونه حکومت به بیرون رانده می‌شدند، تلاش کردند با حضور فعال در فعالیت‌های انتخاباتی، جایگاه خود را تثبیت کنند و در انتخابات سال 76، برنده‌ی میدان شدند و ریاست جمهوری را در دست گرفتند. آن‌ها تلاش کردند قدرت در مجلس را نیز به دست آورند و در سال 78 موفق شدند، ولی به دلیل ایرادهای ساختاری حکومت، توان انجام تغییرات را نداشتند. از شاخص‌ترین جنایت‌های حکومتی در این دوره می‌توان از قتل‌های زنجیره ای نویسندگان و حمله به کوی دانشگاه تهران نام برد.    
در دهه هشتاد، در خرداد 80، دوباره اصلاح طلبان قدرت قوه مجریه را در دست گرفتند، ولی باز هم نتوانستند کاری از پیش ببرند. محمد خاتمی(رییس جمهور وقت) گفت من یک تدارکات‌چی بیشتر نبودم. در خرداد 84، ریاست جمهوری به دست محمود احمدی نژاد افتاد و وضعیت به شدت بحرانی‌ شد. او پس از به دست آوردن رای مردم فقیرتر، بسیاری از شریان‌های اقتصادی را در دست گرفت و بحران‌های مالی زیادی آفرید. در این دوره باز اصلاح طلبان به سمت اپوزسیون گرایش پیدا کردند، زیرا مورد حمله بخش‌های دیگر حکومت واقع شدند. در خرداد 88، نیز با تقلب انتخاباتی و سرکوب گسترده اعتراض‌های مردمی، شاهد کشتار و مجروح و زندانی کردن صدها نفر از آزادی خواهان معترض بودیم، ولیدوباره احمدی نژاد دولت را در اختیار گرفت و افرادی که برای ریاست جمهوری کاندید شده بودند نیز هنوز در خانه محبوس‌اند و حرکتی برای تغییر وضعیت آن‌ها صورت نمی‌گیرد. 
در دهه نود تا به امروز، در سال 92، حکومت اسلامی به این نتیجه رسید که ضرورت دارد برای حفظ قدرت خود، دولتی را بر سر کار بیاورد که نه از آن جناح و نه از این جناح باشد و دولتی معتدل و میانه رو که بتواند سکان امور را در دست بگیرد و حسن روحانی رییس جمهور شد، این گروه در 7 اسفند 95، مجلس دهم را نیز در اختیار گرفتند و بسیاری از ما نیز چشم‌مان را بر روی انتخاب افرادی که روزی در جنایت‌ها سهیم بوده‌اند، بستیم و شاهدیم که بگیر و ببند و آزار دگراندیشان و حمله به خانه‌ی معترضان هم‌چنان ادامه دارد. چنان که در روزهای اخیر شاهدیم به شکلی وحشیانه معترضان و حتی افراد عادی را به شلاق محکوم کرده و بلافاصله این احکام را در جلوی چشمان مردم به اجرا در می‌آورند تا رعب و وحشت را در جامعه تشدید کنند. این رویه تنها بدن دانشجویان قزوینی که برای فارغ التحصیلی‌شان جشن گرفته بودند را زخمی نکرد، کارگران اخراجی معدن طلای آق دره آذربایجان غربی نیز تنها به دلیل اعتراض و تحصن حکم مشابهی از سوی دستگاه قضایی ایران دریافت کردند. نهادهای مختلف حکومتی حتی از دستگیری فعالانی که در تجمع‌های مسالمت‌آمیز شرکت می‌کنند نیز ابایی ندارند و نمونه‌ی اخیر آن دستگیری شیما بابایی، دختری 21 ساله یا مواردی مشابه است.   

ما می‌دانیم که تمام جناح‌های حکومتی، در دوره‌های مختلفی که قدرت را در اختیار گرفتند، در مورد نقض حقوق بشر متفق القول بودند و هیچ اقدامی برای بهبود حقوق بشر نکردند یا در خوش بینانه‌ترین حالت نتوانستند، زیرا ساختار قدرت ایراد اساسی دارد. طبیعی است که در چنین شرایطی برای ماندن بر قدرت باید از یک سو ماشین اعدام و زندان و شکنجه‌شان برقرار باشد و زندانیان را بی‌رویه اعدام ‌کنند و از سوی دیگر زمانی که به رای ما نیاز دارند، با شعارهای فریبنده ما را جذب خود ‌کنند تا بتوانند ظاهر جمهوری مردم فریب‌شان را نگاه دارند و برخی از ما نیز از روی ناچاری با آن وعده‌ها امیدوار و پس از مدتی ناامید می‌شویم، چون در واقع می‌دانیم که آن‌ها فقط برای منافع خود حرکت می‌کنند و آرامش و آسایش مردم برای‌شان بی‌معناست، همان‌هایی که با وقاحت تمام اعلام می‌کنند ما زندانی سیاسی نداریم و در ایران دموکراسی برقرار است.

به عنوان نمونه: امیر امیرقلی 21 سال، آرش صادقی 19 سال، نرگس محمدی 16 سال، علیرضا گل‌پور 39 سال   که به 15 سال کاهش یافت، آتنا دایمی 14 سال، محمود بهشتی لنگرودی به 14 سال، امید علی‌شناس 10 سال، محمود صالحی 9 سال، گلرخ ابراهیمی ایریایی 6 سال، اسماعیل عبدی 6 سال، جعفر عظیم‌زاده 6 سال، داود رضوی 5 سال، بهنام موسیوند 1 سال (و 2 سال تعلیقی)، نوید کامران 1 سال، رضا شهابی 1 سال، عثمان اسماعیلی 1 سال، و تعداد زیاد دیگری که امکان لیست کردن آن‌ها وجود ندارد. هم اکنون احکام آرش صادقی و گلرخ ایرایی در دادگاه تجدید نظر تأیید شده و انتظار می‌رود که آن‌ها را به زندان ببرند. امید علی‌شناس و آتنا دائمی هنوز با وثیقه سنگین آزادند و منتظر دادگاه تجدیدنظر هستند. هم‌چنین خانواده زندانیانی که امکان تهیه وثیقه را ندارند باید در زندان بمانند تا دادگاه تجدید نظر در موردشان تشکیل شود، مانند زینب جلالیان که بینایی یک چشم اش را در زندان از دست داده است.   

شرایط بحرانی زندان‌ها
- بلاتکلیف نگاه داشتن زندانیان
- نبود تأمین جانی و سلامتی در زندان‌ها
- شکنجه زندانیان برای اقرار گیری و اذیت و آزار
- اقدام زندانیان به اعتصاب غذا برای کسب حداقل حقوق
افزایش بی‌سابقه اعدام‌ها در 2 سال اخیر
- افزایش زیاد زندانیان سیاسی و عادی(200 هزار نفر به گفته مسئولان)
- وضعیت غیرانسانی زندانیان تراجنسیتی در اوین
- شکنجه در زندان‌ها به ویژه زندان‌های شهرستان‌ها
- زندانی و شکنجه و اعدام کودکان

زندانیان در زندان تأمین جانی و سلامتی ندارند و مدت‌های طولانی آن‌ها را در وضعیت بلاتکلیف نگاه می‌دارند. مانند مورد افسانه بایزیدی که در پنجم اردیبهشت ماه توسط ماموران امنیتی وزارت اطلاعات دستگیر شدند. مادر این شهروند کرد اهل بوکان شدیدا نگران سرنوشت دخترش است. علی‌رغم گذشت بیش از یک‌‌ماه از بازداشت افسانه بایزیدی، هنوز هیچ ارگانی مسئولیت بازداشت وی را نپذیرفته است.  در بسیاری موارد برای اقرار گیری آن‌ها را به شدیدترین شکل ممکن شکنجه می‌کنند. مانند احمد تمویی که از سال 1386 تحت انواع مختلف شکنجه بوده است. وضعیت بهداشت و تغذیه و رسیدگی پزشکی آن‌ها نیز بسیار نامناسب است و زندانیان مجبور می‌شوند برای به دست آوردن ساده‌ترین خواسته‌های خود، و به ویژه برای خلاصی از بلاتکلیفی یا رسیدگی پزشکی، اقدام به اعتصاب غذا کنند و این شرایط‌شان را به مراتب بدتر می‌کند. شاهدیم که محمود بهشتی لنگرودی پس از 23 روز اعتصاب غذا که 8 روز آخر آن اعتصاب غذای خشک بود توانست به طور موقت و با وثیقه تا مشخص شدن وضعیت اش از زندان رهایی یابد. اسماعیل عبدی نیز پس از 17 روز اعتصاب غذا با قید وثیقه آزاد شد، ولی جعفر عظیم زاده که او نیز به همراه اسماعیل عبدی اعلام اعتصاب غذا کرده بود، هم‌چنان بلاتکلیف و در اعتصاب غذا به سر می‌برد و سلامتی او به طور جدی در خطر است. دیگر زندانیان نیز در همین وضعیت هستند: محمد امین آگوشی (که با وجود بیماری‌های مختلف مدت۸ سال به دور از منطقه خود [در تبعید] در شرایط سخت زندانی بوده و اخیرا از زندان زاهدان به زندان تبریز فرستاده شده است). آرش مکری، بیش از دو ماه در سلول انفرادی و از 26 فروردین ماه در اعتصاب غذاست. محمد صدیق کبودوند، رییس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان که از 19 اردیبهشت ماه در اعتصاب غذا به سر می‌برد نیز در وضعیت جسمانی نامساعدی قرار دارد. سازمان عفو بین‌الملل در گزارش مورخ ۲۱ فروردین ماه 1395، خبر داد سعید شیرزاد، افشین بایمانی، مسعود عرب چوبدار، فرید آزموده، ایرج حاتمی و بهزاد ترحمی دیگر زندانیان سیاسی و امنیتی محبوس در زندان رجایی شهر کرج با درخواست اجرای اصل تفکیک جرایم در اعتصاب غذا به سر می‌برند. رمضان احمد کمال زندانی سوری و سعید صادقی فر با مطالبات مختلفی دست به اعتصاب غذا زده‌اند. عباس لسانی فعال ترک (آذری) تبعیدی به زندان عادل‌آباد شیراز از صبح روز 30 اردیبهشت که منجر به آزادی او به قید وثیقه در روز 5 خرداد شد. همزمان آیت مهرعلی بیگلو، رسول رضوی، حسین علی‌محمدی و مرتضی مرادپور در زندان مرکزی تبریز، میثم جولانی، مرتضی پروین، مصطفی پروین، توحید امیرامینی، صالح پیچقانلو و محسن محسن زاده در زندان اردبیل، دکتر لطیف حسنی در زندان رجایی‌شهر کرج،  در اعتراض به پرونده سازی و عدم آزادی عباس لسانی در موعد مقرر به نشانه حمایت و همراهی با وی دست به اعتصاب غذا زده بودند. احسان مازندرانی، روزنامه نگار زندانی از 28 اردیبهشت در اعتراض به دستگیری و روند رسیدگی به پرونده‌اش از بدو ورود به بند دو-الف سپاه در زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده است. به گفته خانواده حشمت طبرزدی، این فعال سیاسی که به تازگی بار دیگر بازداشت شده و به صورت بلاتکلیف در زندان اوین نگهداری می‌شود، در اعتراض به دستگیری دوباره در اعتصاب غذا به‌سر می‌برد. از تاریخ اعتصاب غذای این زندانی اطلاع دقیقی در دست نیست. رسول رضوی فعال ترک (آذری) در اعتراض به روند دستگیری و محاکمه خود، در یازدهمین روز اعتصاب غذا در زندان مرکزی تبریز به‌سر می‌برد. مریم نقاش زرگران زندانی عقیدتی و بیمار در بند زنان زندان اوین که از 5 خردادماه در اعتراض به عدم رسیدگی به بیماری‌ها، وضعیت پرونده، عدم آزادی مشروط و مخالفت با اعطای مرخصی در اعتصاب غذا به سر می‌برد و وضعیت وخیمی دارد.  محمد عبدالهی زندانی سیاسی محکوم به اعدام در زندان مرکزی ارومیه که چندی پیش نسبت به اجرای حکمش نیز هشدار داده شد، در اعتراض به حکم «ناعادلانه» و نحوه رسیدگی به پرونده از روز 9 خرداد دست به اعتصاب غذای نامحدود زد. ... و دیگر زندانیان گمنامی که ما از وضعیت آن‌ها بی‌خبریم.
یا می‌شنویم فلان زندانی به دلیل اعتصاب غذا یا مشکلات دیگر در زندان، به بیماری لاعلاج مبتلا شده است. امید کوکبی به خاطر عدم همکاری با برنامه‌های نظامی ایران به ده سال زندان محکوم و در زندان به سرطان کلیه مبتلا شده و به تازگی تحت عمل جراحی برای خارج کردن کلیه سرطانی اش قرار گرفته است. او در تاریخ 5 خردادماه به قید وثیقه نیم میلیارد تومانی به مدت دو هفته به مرخصی استعلاجی آمد. افشین سهراب‌زاده، در زندان میناب در تبعید است و به دلیل ابتلا به سرطان روده در شرایط بسیار وخیمی قرار دارد اما مسئولین زندان هم‌چنان از اعزام وی به بیمارستانی خارج از زندان خودداری می‌کنند. او با این وضعیت مدتی با لبان دوخته در اعتصاب غذا بود. علیرضا گل‌پور زندانی امنیتی نیز به سرطان مبتلاست. حسین رونقی در وضعیت بحرانی قرار داشت و پس از ۴۱ روز اعتصاب غذا بالاخره در تاریخ 15 اردیبهشت ماه با آزادی موقت از زندان به اعتصاب غذای خود پایان دادسعید حسین‌زاده که با وجود بیماری‌های مختلف و صدور گواهی عدم تحمل کیفر از سوی زندان، مقامات امنیتی تا کنون با آزادی یا مرخصی این زندانی سیاسی مخالفت کرده‌اند. علی معزی و عبدالفتاح سلطانی، بیماری‌های مختلفی دارند.‌ هادی قائمی و مرتضی رحیم طایفه زندانیان سالخورده و بیمار در اوین و جابر سخراوی، در زندان اهواز نیاز به رسیدگی پزشکی دارند. و بسیارند زندانیانی که در وضعیت مشابهی قراردارند.

مواد مخدر در زندان‌ها
باخبر شده‌ایم که از طرف مسئولان زندان، در زندان گوهردشت مواد مخدر پخش می‌کنند و برخی از زندانیان سیاسی از جمله بهنام جعفرزاده و ارژنگ داوودی از این توطئه آگاه شده‌اند و به این وسیله مورد اذیت و آزار قرار می‌گیرند. حکومت می‌خواهد به وسیله مواد مخدر، زندانیان را به اعتیاد بکشاند تا پس از بازگشت به خانه، دیگر سراغ سیاست نروند و اعتراض نکنند. زندان گوهردشت یک نمونه از این زندان‌هاست و در شهرستان‌ها نیز این وضعیت وجود دارد.

احکام ناعادلانه به سرعت لغو گردد و زندانیان سیاسی بدون هیچ قید و شرطی و وثیقه‌ای به خانه‌های خود باز گردند.
قانون مجازات اعدام لغو گردد.
گزارشی جامع و شفاف از عملکرد قوه قضاییه و دادگاه‌های انقلاب و ارگان‌های امنیتی به مردم ارایه شود.
مصطفی پور‌محمدی و تمام افرادی که مستقیم در جنایت‌ها سهیم بوده‌اند، از سمت خود عزل شوند.
قانون مجازات اسلامی لغو گردد و متهمان بر مبنای قوانینی محاکمه شوند که مبنای ایدیولوژیک و شرط و شروط نداشته باشد و حق آزادی اندیشه و بیان به رسمیت شناخته شود و همه چیز شفاف و روشن و بدون تبعیض باشد.
قوه قضاییه و دادگستری مستقل از تمامی ارگان‌های حکومتی باشند و سنگ بنای آن بر مبنای اراده‌ی مردم باشد. 
وضعیت زندان‌ها و زندانیان بررسی شود و ارگان‌های تصمیم گیر، از چندگانگی خارج شوند و نهادی مردمی از داخل به همراه نهادی زیر نظر گزارش‌گر ویژه یا سازمان عفو بین‌الملل برای کنترل زندان‌ها ایجاد شود. 


***************




May 2016 
From: Mothers of Park Laleh Iran, (www.mpliran.net)

To:
Mr. Zeid Ra’ad Zeid Al-Hussein, United Nations High Commissioner for Human Rights

Cc:
-     Mr. Ban Ki-Moon, Secretary General of the United Nations
-     Mr. Ahmed Shaheed, UN Special Rapporteur on Human Rights in Iran
-     Mr. Christof Heyns, UN Special Rapporteur on extrajudicial, summary or arbitrary executions
-     Mr. Juan Mendez, UN Special Repporteur on Torture and Other Cruel, Inhuman and Degrading Treatment or Punishment
-     Human Rights Watch
-     International Federation for Human Rights (FIDH)
-     Iranian League for the Defence of Human Rights
-     Defenders of Human Rights Center (DHRC(
-     Amnesty International


We Demand an Intensive Investigation on the Violation of Human Rights in Iran and Ask for the Authorities to Be Held Accountable
The systematic violation of human rights in Iran is beyond description and we must find a way to put an end to it. Freedom of thought and expression is virtually non-existent in our country. No dissidents, whether social and political activists, or religious minorities such as Baha'is, Christians, Jews, Zoroastrians, Sunni, atheists and people with diverse ethnic backgrounds like Turks, Kurds, Baluch, Turkmen are exempt from the state’s torments. Labour activists, teachers, women, writers, artists and journalists of various organizations, and artists are also prosecuted and pressurized to conform to the state’s ideals. Even families of the victims of oppression are not spared; they are threatened or prevented from employment.
Such injustices have been the foundation of the Islamic government of Iran ever since it was established in 1979 and the same cruelties are continuing in various forms today .Freedom-seekers are brutally oppressed by unjust incarceration, heavy collateral demands for bail, execution and severe physical and psychological torture within and outside prisons. Those who are imprisoned face the risk of dying as a result of a lack of standard prison requirements or negligence of prison authorities. The detainees in Iran lose their physical and mental health, often for the rest of their lives, or die under suspicious circumstances. Some of the prisoners are forced to go on hunger strike to display their opposition to the authorities’ unjust rules and as a result, their health further deteriorates.
Iranian prisons are monitored by three different organizations, the Ministry of Intelligence, the Iranian revolutionary guards, and police forces. As a result, prison sentences, for similar cases, might vary in severity depending on which organization apprehends the offenders. The punitive measures taken by revolutionary guards are comparatively much harsher. The only explanation for the existence of such severe measures is that the government aims to create fear and terror in order to influence the will of the people and prevent activism.
The lack of human rights based laws and respect for human dignity in prisons creates various crises which necessitates a serious investigation of human rights violations in Iranian prisons.
Mr. Zeid Ra’ad Zeid Al-Hussein
The situation in Iran is intolerable. We ask that you acknowledge the violation of human rights in Iran. The massacre of political prisoners in the summer of 1988 and the way that the UN disregarded the brutal incident has not been forgotten .We are still pursuing the truth about the haunting tragedy. You have an immense responsibility that is the result of years of struggle, frequent wars among countries and widespread injustice in the world; your responsibility is crucial to prevent the violation of human rights around the world. We would like to request you to not compromise the protection of human rights in Iran for the economic interests of other members.
We realize that social change in any country is a result of the continuous efforts of the people, and in Iran, despite the oppression, the struggle of social and political activists and families of victims continues in various forms and with specific objectives. The government authorities cannot stop people’s resistance to dictatorship.
As we acknowledge the necessity of Iranian people’s efforts in achieving their goals, we also rely on the UN, as well as Iranian and international human rights organizations, and ask them to pressurize the government of Iran and to hold it accountable for its international commitments.
Your assistance can be effective the way the arrival of the Red Cross in 1977 was in preventing the execution of prisoners and in leading to slight improvements of prison conditions.

We Would like You to Urge the Islamic Republic of Iran to Fulfil the Following Demands:
1.    The special rapporteur of the UN (Ahmed Shaheed) should visit Iran immediately and closely investigate the status of human rights, and the condition of prisons, and prisoners.
2.    A detailed and transparent report on the condition of prisons, and on how the detainees are treated, should be provided to the public.
3.    The exact number of political prisoners in all prisons of the country should be known and the length of their sentence, as well as their current condition, should be disclosed to the public.
4.    Accurate and transparent reports regarding all prisons in the country (whether formal, or informal prisons) should be provided to the public.
5.    Defendants should be able to appear in court along with their chosen lawyers.
6.    Death sentences, long prison terms, and heavy collateral demands for bail should be eradicated, and the families of the defendants should not be overburdened.
7.    The Universal Declaration of Human Rights should be adopted; cruel medieval punishments like stoning and flogging, attacking people in their homes and at parties, torturing prisoners for obtaining confessions, and the detention of government critics, should be eradicated.


i
Ever since this government’s officials came to power in 1979, they have detained, tortured and killed a large number of political prisoners in order to silence the voice of the people who opposed their policies. With the agreement resolution of 598 and the end of the Iran-Iraq war in 1988, by an order of Ayatollah Khomeini (the Supreme Leader of the time), thousands of political prisoners who had remained in prisons were killed secretly and silently in a most brutal manner. They killed the political prisoners, buried them in mass graves, concealed the evidence of their crimes and created horror, suppression and conformity. All the political activists were either killed, had to escape the country or were isolated. Gradually no opposition was left, while the government authorities boasted making great progress in reconstructing and developing the country.
During the next decade, the 90s, conflicts amongst government authorities regarding the distribution of political power increased and from higher levels of government, some reformists began questioning the absolute power concentrated in the hands of the supreme leader, while on lower levels, women, students, workers, ethnic minorities and others who could no longer tolerate the oppression began pursuing civil rights activities. However, the attempts of these two groups to challenge the existing governmental structure were incomparable, as the government reformists could utilize their power and resources whereas other dissidents had no such means and had to sacrifice their lives for their demands. They faced consequences such as imprisonment, job loss, expulsion from universities and so on. The activists in smaller cities encountered even more adverse challenges.
Government-level reformists were gradually forced out of government, and as a result, they chose to re-establish their positions by running as political candidates in elections. During the presidential elections in 1987, reformists won presidency and tried to gain the majority in assembly, however, due to the lack of provisions for change in the governmental structure, they were unable to achieve reform. Some of the main crimes committed by the government during this period were: the chain murder of Iranian authors, and the attack on Tehran University students in their residence.
In April/May 2001, the reformists regained executive power in government, however, their efforts proved to be futile once again. Mohamad Khatami, the president at that time, stated: “I have been nothing but a facilitator”. In May 2005, Mahmoud Ahmadinejad became the Iranian president and the country’s overall stability was severely compromised. He created a massive financial crisis for the country. During this period, reformists were once again attracted to opposition and were attacked by extremists. In May 2009, again with electoral fraud and massive suppression of dissidents, we witnessed the assaulting, killing, imprisoning, and detaining of hundreds of demonstrators. However, Ahmadinejad retained power, and other presidential candidates were placed under house arrest and nothing has been done to change their situation ever since .From 2013 to date, the Islamic government has reached the conclusion that in order to retain power it is essential to use a government that favours neither reformism nor extremism and instead one that is moderate and capable of handling their affairs. Hassan Rouhani met the government’s criteria and became president .On February 25th 2013, a group of moderates gained power in the 10th assembly and many of us ignored the election of those who were involved in the state’s crimes. However, we witnessed the continuation of detaining, capturing, torturing, and attacking the homes of dissidents. As in recent days, we have witnessed the flogging of people in public to create horror in society. These medieval techniques have not merely injured the Ghazvin university students who were celebrating their graduation, but has also injured the workers who were fired from the Agh Darreh gold mine, with similar justifications. Various government institutions do not hesitate to arrest activists who participate in peaceful gatherings; a recent example is the apprehension of Shima Babaie, a 21-year-old girl.
We recognize that all the ruling parties during these years, at some point, have been in power, but all of them have been united in violating human rights. They have not improved anything, or at the very best, have not been able to do anything for improving the status of human rights in Iran, because of the fundamental flaw that exists in the structure of power in the country. Under these circumstances, the government requires to kill, detain, and torture, in order to remain in power. At the same time, when our votes are needed, they try to attract us with deceptive claims and propaganda to preserve their image, and some of us, out of helplessness, accept the illusions, believe in their false promises, and ultimately lose hope– as we realize that they only act in their own interests and people’s peace and comfort is meaningless to them. These are the same people who shamelessly announce that there is no political prisoner in the country and that Iran is a democratic country.
ii.
Examples of sentences imposed on activists: Amir Amirgholi: 21 years, Arash Sadeghi: 19 years, Narges Mohammadi: 16 years, Alireza Golpour: 39 years (was reduced to 15 years), Athena Daemi: 14 years, Mahmoud Beheshti Langroodi: 14 years, Omid Alishenas: 10 years, Mahmoud Salehi: 9 years, Golrokh Ebrahimi Iriaayie: 6 years, Ismaeal Abdi: 6 years, Jafar Azimzadeh: 6 years, Davoud Razavi: 5 years, Behnam Mosivand: 1 year (and two years of probation), Naveed Kamran: 1 year, Reza Shahabi: 1 year, Osman Ismaili: 1 year, and many others cases that  cannot be listed. Currently, Arash Sadeghi and Golrokh Iriaayie’s sentences are confirmed and they are expected to be imprisoned. Omid Alishenas and Athena Daemi have been released on heavy collateral bail, while they wait for the appeal court. The prisoners whose families cannot afford the heavy collateral demands for bail have to remain in jail waiting for the court of appeals. This is the case of Zeinab Jalali who has lost sight in one of her eyes in jail.
iii.
Critical Conditions in Prisons
-     Keeping prisoners waiting for their trials in uncertain situations indefinitely.
-     Lack of life security and healthcare in prisons.
-     Torturing and persecuting prisoners to obtain false confessions.
-     Prisoners attempting hunger strikes for achieving their fundamental rights.
-     There has been an unprecedented increase in execution in the last two years.
-     A large increase in the number of political and non-political prisoners (200 thousand as indicated by government records)
-     Inhumane conditions for transgender prisoners in the Evin prison.
-     The usage of torture, particularly in the prisons of smaller cities.
-     Imprisonment, torture, and execution of children.
Prisoners are deprived of life security and healthcare, and their cases are kept undecided for a long time. For instance, in the case of Afsaneh Bayazidi who was arrested on April 25th by security agents, no organization has taken the responsibility for her apprehension (the mother of this Kurd citizen is extremely worried about her daughter). Oftentimes, prison authorities use extreme forms of torture to obtain false confessions. In the case of Ahmed Tamooei, who has been tortured since 2007, and many other prisoners, healthcare, nutrition, and medical support has been appalling. Detainees have been compelled to go on hunger strike for receiving medical support and forcing authorities to clarify their sentences.
We witnessed that after 23 days of Mahmoud Beheshti Langroodi’s hunger strike, he could only temporarily be freed by bail.
Ismeal Abdi was also released on bail after 17 days of hunger strike, but Jafar Azim Zadeh, who also went on strike along with him, is still on hunger strike in an uncertain critical condition. Other prisoners face similar hardships. MohammadAmin Agoshi, who has been detained and kept under harsh prison conditions for 8 years despite his illness, was sent from Zahedan prison to Tabriz prison. Arash Mokri, who has been in solitary confinement for over 2 months, has been on hunger strike since April 16th, as well. Mohammad Sadiq Kaboudvand, head of the Kurdistan Human Rights Organization, has been on hunger strike since May 10th and is in critical condition. Amnesty International reported on April 11th that Saeed Shirzad, Afshin Baymany, Masoud Arab Chobdar, Farid Azmodeh, Iraj Hatami, Behzad Tarahmoi, and other political prisoners at Rajai-Shahr prison were on hunger strike. They demanded that the political prisoners should be separated from non-political prisoners. Ramezan Ahmad Kamal, Syrian prisoner and Saeed Sadaghi are also political prisoners on hunger strike with various demands.
Abbas Lesani, an Azeri activist, was exiled to AdelAbaad prison in Shiraz and was on hunger strike from May 20thuntil May 26th when he was released on bail. Simultaneously Ayaat MehrAlibeiglou, Rasol Razavi, Hossein Alimohammadi and Morteza Moradpour in Tabriz central jail, MeisamJolanee, Morteza Parvin, Mostafa Parvin, Tohid Amir Amini, Saleh Pichghanlou, and Mohsen Mohsenzadeh in Ardebil prison, Dr. Latif Hasani in Rajaieeshahr prison were on hunger strike in solidarity with Abbas Lesani to oppose the false allegations that prevented his release from jail on time.
Ehsan Mazandarani, an imprisoned journalist, has been on hunger strike since May 18thin Evin prison. Heshmat Tabarzadi, a political activist who was again arrested recently, is on hunger strike in Evin prison, as reported by his family. Rasol Razavi, an Azeri activist, has been on strike in Tabriz central prison since 11 days ago to protest against the process of his apprehension and trial. Mariam Naghash Zargaran, a prisoner of conscience, has been on hunger strike in the women’s ward of Evin prison since May 26th to protest against the lack of medical care and conditional release, as well as the rejection of her request for leave. She has been ill and is in critical condition. Mohammad Abdollahi, a political prisoner sentenced to death in Uromieh central prison, has been on an open-ended hunger strike, since May 30th, to protest against his unjust sentence and the way his case has been handled. The same goes for many other unknown detainees whose conditions are unclear to us.
We keep hearing that prisoners are afflicted with detrimental diseases due to harsh prison conditions and the subsequent hunger strikes. Currently, Omid Kokabi, who has been sentenced to ten years for not accepting to participate in the military programs of the Iranian government, has developed kidney cancer. He recently underwent a kidney removal surgery (on May 26th, Omid received a two-week medical leave on half a billion Iranian toman bail).Afsheen Sohrabzadeh, who was exiled to Minaab prison, is also facing critical health conditions due to the development of colon cancer, however, the prison’s authorities are avoiding to send him to any hospitals outside of the prison. Under these circumstances, he went on hunger strike having sewn lips. Alireza Golpour, a security prisoner, is also afflicted with cancer. Hossein Ronaghi, who also was in a critical condition, was temporarily released on May 6th after 41 days of a hunger strike. Saeed Hosseinzadeh, despite struggling with various diseases and receiving a prison-administered certificate which indicates that he is unable to withstand the prison’s punishment, was denied leave by prison authorities. Ali Moazi and Abdol Fattah Soltani are also afflicted with various diseases. Haadi Ghaemi and Morteza Rahim Tayfeh, two elderly prisoners who are unwell in the Evin prison and Jaber Sakhravi in the Ahvaz prison, have been deprived of essential medical care.
Narcotics in Prisons
We have been informed that government authorities distribute addictive drugs in the Gohardasht prison.A few prisoners like Behnam Jafarzadeh and Arjang Davoodi have become aware of this plot, and thus have been persecuted. This implies that the government aims to trap prisoners in drug addiction so that they become unable to pursue political activities after being released. Gohardasht prison is only one of these types of prisons and the same issue exists in other prisons in the country.
iv.
·        Unjust sentences should be cancelled immediately and political prisoners should be released unconditionally and without bail.
·        The death penalty should be abolished.
·        A comprehensive and transparent report about the judiciary system, revolutionary courts and public security agencies, should be released to the public.
·        Mostafa Pourmohammadi and all those who have been involved in crimes should be removed from their positions.
·        The Islamic Penal Code should be revoked and the accused should be tried under internationally accepted regulations and not on ideology-based rules. Freedom of thought and expression should be recognized. All judgments should be made transparently and without discrimination.
·        An independent judiciary should be established based on the will of the people.
·        Conditions of prisons and prisoners should be investigated. The decision-making bodies should be unified and prison conditions should be regulated by internal public organizations under the supervision of specialized UN reporters.
http://www.mpliran.net/2016/06/blog-post_0.html